responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 475

هشام بن حکم

وی در بحث و مناظره و علم کلام بلوغ، و در این فن بر دیگران برتری داشت.
ابن ندیم می‌نویسد: «هشام از متکلمین شیعه و از کسانی بود که بحث درباره امامت را می‌شکافت، او در علم کلام ماهر و حاضر جواب بود». [1] .
هشام کتاب‌های بسیار نوشت، و با علمای ادیان و مذاهب و مباحثه‌های جالبی انجام داد.
یحیی بن خالد برمکی در حضور هارون الرشید به هشام گفت: «آیا ممکن است حق در دو جهت مخالف قرار بگیرد؟»
هشام گفت: «نه».
یحیی گفت: «مگر چنین نیست که وقتی دو نفر با هم اختلاف دارند و بحث می‌کنند یا هر دو بر حقند یا هر دو باطل و یا یکی بر حق، دیگری باطل است؟»
هشام گفت: «آری، خالی از این سه صورت نیست ولی صورت اول امکان ندارد؛ ممکن نیست هر دو بر حق باشند».
یحیی گفت: «اگر قبول داری چنانچه دو نفر در حکمی از احکام دین با هم نزاع و اختلاف داشته باشند ممکن نیست هر دو بر حق باشند؛ پس علی و عباس که نزد ابوبکر رفتند درباره میراث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با هم نزاع کردند کدام بر حق بودند؟»
گفت: «هیچ کدام بر خطا نرفتند و داستان آنها نظیر هم دارد: در قرآن مجید، در قصه داود علیه‌السلام آمده است که دو فرشته با هم نزاع داشتند و نزد داود علیه‌السلام آمدند که نزاع آنها را حل کند، از آن دو فرشته کدام بر حق بودند؟»
یحیی گفت: «هر دو بر حق بودند و با هم اختلاف نداشتند، و نزاع آنان صوری بود، و می‌خواستند با این صحنه داود را متوجه کار وی سازند». [2] .
هشام گفت: نزاع علی علیه‌السلام و عباس هم همین طور بود و آنها با هم اختلاف و نزاعی نداشتند. و تنها برای آگاه کردن ابوبکر از اشتباهی که کرده بود، این کار را کردند و خواستند به ابوبکر بفهمانند این که می‌گویی کسی از پیامبر ارث نمی‌برد، دروغ می‌گویی و ما وارث اوییم».
یحیی متحیر شد، قدرت پاسخ نداشت و هارون الرشید هم هشام را مورد تحسین قرار داد. [3] .
یونس ابن یعقوب می‌گوید: گروهی از اصحاب امام صادق علیه‌السلام از جمله حمران بن اعین و مؤمن طاق و هشام بن سالم و طیار و هاشم بن حکم نزد آن بزرگوار بودند و هشام جوان بود.
امام علیه‌السلام به هشام گفت: «آیا خبر نمی‌دهی که با عمرو بن عبید چه کردی و چگونه از او سئوال کردی؟»
هشام گفت: «از شما شرم می‌کنم و در خدمت شما زبانم کار نمی‌کند!»
امام فرمود: «وقتی به شما دستوری می‌دهیم انجام دهید!»
هشام گفت: «شنیده بودم که عمرو بن عبید در مسجد بصره می‌نشیند و برای مردم صحبت می‌کند و این بر من گران بود. روز جمعه وارد بصره شدم و به مسجد رفتم دیدم عمرو بن عبید در مسجد نشسته است و مردم دور او را گرفته‌اند و از او مطالبی سئوال می‌کنند.
جمعیت را شکافتم و نزدیک او نشستم و گفتم: «ای دانشمند، من غریبم، اجازه بده سوالی را مطرح کنم!»
اجازه داد.
گفتم: «آیا چشم داری؟»
گفت: «ای پسرک این چه سوالی است؟»
گفتم: «سئوال من همین گونه خواهد بود».
گفت: «بپرس گرچه سؤالت احمقانه است».
دوباره پرسیدم: «چشم داری؟»
- آری.
- به وسیله آن چه می‌کنی؟
- رنگ‌ها و شکل‌ها را می‌بینم.
- آیا بینی داری؟
- آری.
- با آن چه می‌کنی؟
- بوها را استشمام می‌کنم.
- دهان داری؟
- آری.
- با آن چه می‌کنی؟
- طعم غذاها را می‌چشم.
- گوش داری؟
- آری.
- با آن چه می‌کنی؟
- با آن صداها را می‌شنوم.
- آیا مغز (مرکز احساس) هم داری؟
- دارم.
- با آن چه می‌کنی؟
- با آن هر چه بر جوارح من وارد شود، تمیز و تشخیص می‌دهم.
آیا این جوارح، تو را از این مرکز احساس بی نیاز نمی‌کنند؟
- نه!
- چطور؟ در صورتی که همه اعضا و جوارح تو صحیح و سالم هستند!
- هرگاه این جوارح در چیزی شک کنند به مغز (مرکز احساس) رجوع می‌کنند تا شک آنان برطرف و یقین حاصل شود.
- پس خدا مغز و مرکز احساس را برای زدودن شک این جوارح قرار داده است؟
- آری.
- پس حتما به مغز و مرکز احساس نیاز داریم؟
- آری.
هشام می‌گوید، گفتم: «خداوند جوارح تو را بدون امامی که درست را از نادرست تشخیص دهد وانگذاشته است، اما همه این خلق را در حیرت و شک و اختلاف بدون امامی که در هنگام اختلاف و شک به او رجوع کنند واگذاشته است؟!!!».
عمرو بن عبید ساکت شد و چیزی نگفت سپس به من رو کرد و پرسید: «اهل کجائی؟»
گفتم: «اهل کوفه».
گفت: تو هشام هستی. مرا پیش خود برد و در جای خود نشانید و دیگر صحبتی نکرد تا من برخاستم.
امام صادق علیه‌السلام هنگامی که این گزارش را شنید تبسم کرد و فرمود: «چه کسی به تو این استدلال را یاد داد؟»
هشام گفت: «ای پسر رسول خدا، همینطور بر زبانم جاری شد».
امام فرمود: «ای هشام! به خدا سوگند این استدلال در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است». [4] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) فهرست ابن ندیم، ص 263، چاپ مصر.
(2) داستان داود و آن دو فرشته در سوره ص، آیه 21 - 22 یاد شده، توضیح آن را می‌توانید در یکی از تفاسیر فارسی بخوانید.
(3) الفصول المختارة سید مرتضی، ص 26، چاپ نجف؛ با اختصار.
(4)
رجال کشی، ص 271 - 273 - اصول کافی، ج 1، ص 196؛ با اندک تفاوت - مروج الذهب مسعودی با تفاوتی بیشتر امام تفاوتی که به مقصود زیانی ندارد.
- در اینجا از باب حق شناسی لازم است تذکر دهیم که در تهیه و تنظیم این نوشتار از کتاب حیاة الامام الکاظم علیه‌السلام تألیف دانشمند محترم آقای کاظم قرشی - به عنوان راهنما - بهره فراوانی برده شده است.
منبع: زندگانی چهارده معصوم؛ سید محسن خرازی و سایر هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق؛ پاییز 1386 نشر مسجد مقدس جمکران

نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 475
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست