نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 42
اسم اعظم و آصف
ثم ان سیدنا موسی بن جعفر علیهماالسلام دعا بالمسیب، و ذلک قبل وفاته
بثلاثة أیام، و کان موکلا به، فقال یا مسیب! قال لبیک یا مولای. فقال: انی
ظاعن فی هذه اللیلة الی المدینة مدینة جدی رسولالله صلی الله علیه و آله،
لأعهد الی علی ابنی ما عهده الی أبی و أجعله وصییی و خلیفتی و آمره بأمری!
قال المسیب: فقلت یا مولای کیف تأمرنی أن أفتح الأبواب و أقفالها، و الحرس
معی علی الأبواب! فقال: یا مسیب ضعف یقینک بالله عزوجل فینا. قلت: لا سیدی.
قال: فمه! قلت یا سیدی ادع الله أن یثبتنی! فقال: أللهم ثبته، ثم قال: انی
أدعو الله عزوجل باسمه العظیم الذی دعا به آصف حتی جاء بسریر بلقیس و وضعه
بین یدی سلیمان علیهالسلام، قبل ارتداد طرفه الیه، حتی یجمع بینی و بین
ابنی علی بالمدینة! قال المسیب: فسمعته علیهالسلام یدعو، ففقدته عن مصلاه،
فلم أزل قائما علی قدمی حتی رأیته قد عاد الی مکانه و أعاد الحدید الی
رجلیه. عیون الأخبار باب 8 ح 6 ترجمه: سپس امام هفتم (ع) مسیب را که مأمور برای محافظت آن حضرت بود، خواند. و این جریان سه روز پیش از فوت او بود. و
فرمود: من امشب از اینجا به مدینه رسول خدا (ص) خواهم رفت، تا به آن نحوی
که پدرم با من عهد و قراردادی بسته است، با فرزندم علی پیمان و عهد بسته، و
او را خلیفه و وصی خود قرار داده، و امور خود را به او واگذاشته و وصیت
کنم! مسیب گفت: أی مولای من، چگونه أمر میکنی که من دربها را که قفل شده و محافظین مواظبت میکنند از آنها باز کنم؟ فرمود: أی مسیب! یقین تو به خداوند متعال و در حق ما ضعیف شده است. عرض کردم: نه چنین است ای مولای من. فرمود: پس مقداری صبر و سکوت کن! عرض کردم:ای سید من، دعاء فرما تا من ثابتقدم باشم! پس مرا دعاء کرد که - پروردگارا او را ثابت گردان! سپس
فرمود: من خداوند عزیز و بزرگ را به اسم عظیم او که آن را آصف خوانده و
تخت بلقیس را در مقابل سلیمان نبی و در زمان مختصر چشم به هم زدن از یمن به
بیتالمقدس آورد: خواهم خواند، تا مرا با فرزندم علی در مدینه به هم
رساند! مسیب میگوید: در این حال دعایی از آن حضرت شنیدم، پس او را در مصلای خودش ندیدم. و مدتی در حال قیام روی پا ایستاده، تا او را مشاهده کردم که: به جای خود برگشته، و زنجیر آهنی را به پاهای خود بربست. توضیح: در اینجا مواردی را لازم است توضیح بدهیم: 1-
مسیب بن زهیر: از مأمورین زندان سندی بن شاهک رئیس داروغه بغداد است، و
مسیب از شیعههای محب أهل بیت بوده، و در باطن علاقهمند به آن حضرت بوده
است. 2- آصف بن برخیا: این دو کلمه ظاهرا از لغات عبری است، و آساف در لغت عبری به معنی جامع، و برخیا به معنی مبارک باشد. و در زمان حضرت داود و حضرت سلیمان، به طوری که در قاموس کتاب مقدس آمده است: نام جمعی بوده است. 3- بلقیس: ملکه در سرزمین یمن بوده است که حالات و خصوصیات حکومت او در کتب تواریخ مندرج است. 4-
ألذی دعا به آصف حتی جاء بسریر: این شخص به طوری که در بعضی از تفاسیر و
تواریخ نوشته شده است، معاون و جانشین و از مقربین سلیمان نبی بوده، و قهرا
مرد الهی و روحانی کامل و سزاوار مقام خلافت و نبوت لازم است باشد. و
چنانکه از کلام شریف امام هفتم معلوم میشود: عمل او در أثر دعاء و توجه
باطن و درخواست خالص بوده است. نه، به وسیله اظهار قوت و قدرت خود، چنانکه
در سخن عفریت جنی است که: و انی علیه لقوی أمین. 5- اعمالی که از یک
موجودی سر میزند: در محدوده قوت و قدرت او باشد، مانند حرکاتی که برای
حیوانات چرنده یا پرنده یا انسان هست، و همچنین است اختلاف آنها از جهات
قوای باصره و سامعه و شامه. این اختلاف محسوس در مراتب عوالم ماده است،
و در عوالم ماورای ماده: مراتب اختلاف قدرت و قوت بیشتر است، چنان که
عفریت جنی که از مرتبه ملکوت أدنی است، میتوانست عرش بلقیس را در زمان کمی
در مقابل سلیمان حاضر کند. و بالاتر از این کسی بود که نزد او علمی از
کتاب لاهوتی بوده، و با مقام أعلی و با نور لاهوتی مرتبط بود که توانست
عرش را در یک لحظه حاضر کند. 6- کتاب: به معنی ضبط و تثبیت أمری باشد
در خارج، خواه به وسیله نوشتن باشد، یا حکم و قضاء یا تقدیر، یا جمع و نظم،
یا غیر آنها. پس در کتابت دو قید منظور میشود: اظهار، تثبیت. و کتاب
با مضافالیه آن فرق میکند: کتاب خدا، کتاب نفس، کتاب علوم، کتاب هدایت،
کتاب أحکام، و غیر اینها. و در همه این موارد اظهار مربوط به مضافالیه و
جمع و ضبط آنچه در پیرامون آن است: تثبیت میشود. و أما جمله - عنده علم من
الکتاب: به قرینه قرائن مقامیه، منظور از کتاب: آن حقائق و صفات و معارف
الهیهای است که از ذات واجب مطلق، ظهور و تجلی پیدا کرده، و در خارج ثبت و
مقدر و مضبوط میگردد. و چون علم: مربوط به شخص خارجی، و کتاب: مربوط
به خداوند متعال باشد: أولی به صورت نکره، و دومی به صورت معرفه ذکر شده
است که نکره دلالت به تحقیر، و معرفه دلالت به تجلیل میکند. پس این توصیف
دلالت به مقام بالای معرفت و نورانیت و روحانیت آن فرد میکند، اگرچه نسبت
به مقام عظمت و جلال پروردگار متعال در نهایت حقارت باشد. 7- باسمه
العظیم: در کتاب التحقیق گفته شده است که کلمه - اسم از ماده - شما - عبری و
أرامی، گرفته شده است، و همزه زائد و برای وصل بوده، و حرف آخر که واو یا
یاء باشد در مقام تعریف حذف شده است. و أسماء حسنی خداوند متعال نود و نه
اسم باشند که هر کدام از آنها در مورد مخصوص و مناسب خود اسم عظیم است.
أللهم انی أسألک من أسمائک بأکبرها و کل أسمائک کبیرة. و أما اسم أعظم
پروردگار متعال: آن اسمی است که دلالت آن بر ذات واجب نامحدود مطلق بیشتر
باشد، و یا از لحاظ دلالت بر صفات ذاتی منتزع از ذات کاملتر و جامعتر
گردد. و أعظم أسماء الهی: کلمه - هو - باشد که اشاره به مطلق ذات غیبی
نامحدود فیذاته است، و پس از آن اسم شریف - ألله - باشد که نام شخصی ذات
واجب است که صفات جمال و کمال و جلال از آن منتزع میشود، و پس از آن أسماء
حسنی - الحی - القادر - العالم - المرید - باشند. 8- فسمعته یدعو:
حقیقت دعاء عبارت از دعوت و خواندن پروردگار متعال است، نه دعاء خواندن
عرفی متداول. و حقیقت خواندن هم متوقف است عقلا و عرفا و برهانا، به تحقیق
ارتباط و اتصال و برطرف شدن موانع فیمابین دعوتکننده و دعوتشده، تا تفاهم
و گفت و شنید در میان طرفین واقع گشته، و نتیجه مطلوب صددرصد حاصل شود. و
حصول و تحقق این ارتباط فیمابین عبد و معبود حق: متوقف است به رفع موانع و
حجابهای ظلمانی و صفات تیره حیوانی که در باطن انسان جایگیر میشود، و
روشن شدن قلب به نور ایمان و یقین و طمأنینه، و بینایی بصیرت دل به تجلی
انوار لاهوتی، و به طور خلاصه: رسیدن به مقام روحانی فناء و رفع أنانیت، تا
در مقام دعوت حق متعال: بتواند طبق وظیفه و به حسب اقتضاء عبودیت و موافق
خواسته و اراده او، چیزی را بخواهد و خداوند را بخواند، و خواندن او مورد
اجابت بشود. البته در این صورت متوجه است که: دعاء و اجابت هر دو از او
باشد. 9- ففقدته عن مصلاه: آری چون انسان به مقام فنای کامل رسیده، و
از أنانیت خود گذشته، و محو در نور محیط الهی گردید: به جز نور حق و حول و
قوت او چیزی نخواهد دید، و در این مقام اراده او اراده خداوندی گشته، و چشم
او چشم حق، و دست او دست پروردگار، و همه أعضاء و قوای او محو در قدرت و
خواست حق خواهند قرار گرفت. در اینجا است که سالک، اول به نور و قدرت و
حول و احاطه خداوند متعال توجه پیدا میکند، و سپس در ظل آن به خود متوجه
شده و خود را در مجرای نور و قوت نافذ و محیط او قرار میدهد. چنانکه
در نوافل وسائل الشیعه از حضرت باقر (ع) نقل میکند که: فاذا أحببته کنت
سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی
یبطش بها... الروایة. [1] . 10- انسان نمونهای باشد از عوالم دیگر: در
ابتدای خلقت چون جمادات و نباتات اختیاری از خود نداشته، و تحت تأثیر
عوامل دیگر رشد و جریان طبیعی پیدا میکند. و سپس چون حیوانات دیگر صاحب
درک و احساس میشود. و بعد از مدتی عقل و تمییز امور و آثار و منافع مادی و
روحانی را دریافته و در رسیدن به نتائج طبیعی یا مقاصد معنوی فعالیت
میکند. و اگر جهت روحانی او بر برنامههای جسمانی غلبه پیدا کرده، و از
قوای بدنی برای زندگی روحی استخدام شده، و حاکم در وجود او روح معنوی
گردید: در سلک مرتبه ملکوتی داخل شده، و سراسر وجود او صفاء و طهارت و نور
شود. و چون در این مقام با عالم لاهوت مرتبط گشته، و از تجلی صفات و أنوار
لاهوتی کسب فیض نموده، و از حقائق و معارف الهی که حقیقت کتاب الله باشد،
شناسایی پیدا کرده، و فانی در عظمت و جلال و جمال لاهوتی گردید: در مرتبه
جبروت قرار خواهد گرفت. 11- پس جریان دعای آصف، و بالاتر از آن دعوت و
اراده امام هفتم علیهالسلام در رابطه رفتن فوری به مدینه و برگشتن آن
حضرت: أمر صددرصد واقع و مستدل و برهانی است. آری أفرادی که از مرحله
طبیعت و زندگی مادی قدم به بالاتر نگذاشته، و از آثار و حقائق و حرکات
عوالم ملکوت و جبروت اطلاعی ندارند: این معانی به نظرشان عجیب جلوه میکند.
و جالب این است که: این مطالب را با جریانهای طبیعی و مادی که مأنوس
هستند، میخواهند سنجیده و مقایسه نمایند. در صورتی که احتیاج به زمان و
مکان و وسائل و أسباب و أعضاء و جوارح و وسائط دیگر: در عالم مادی میباشد.
و أما در عالم جبروت و لاهوت: همه امور با اراده و خواستن انجام گرفته و
تحقق و وجود پیدا میکند - اذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون - چون چیزی
را بخواهد که بگوید در خارج هستی پیدا کن، میباشد. 12- در بصائر (ج 5
باب اول) از حضرت صادق (ع) نقل میکند: پس فرمود ای سدیر آیا در قرآن کریم
خواندهای که میفرماید: قال الذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن
یرتد الیک طرفک؟ [2] عرض کردم: آری خواندهام. فرمود: آیا میدانی چه بود
نزد او؟ گفتم: بفرمایید تا بدانم. فرمود: به اندازه قطرهای از باران
فراوان ریزنده در دریای محیط، از علم کتاب. گفتم: چقدر کم است این مقدار!
فرمود: چه قدر زیاد است اگر فینفسه حساب بشود. فرمود: آیا این آیه را نیز
در قرآن مجید خواندهای که میفرماید: قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و
من عنده علم الکتاب. [3] سپس اشاره فرمود: به سینه خود و فرمود: سوگند به
خداوند متعال که تمام علم کتاب در نزد ما است. [4] . و در حدیث دیگر نقل میکند که:در این آیه ما را قصد فرموده است، و علی بن أبیطالب أول و أفضل ما باشد.
[~hr~]پی نوشت ها: (1)
پس چون او را دوست داشتم: میباشم گوش او که با آن میشنود، و چشم او که
با او میبیند و زبان او که با آن حرف میزند و دست او که با آن شدت نشان
میدهد. [2] نمل آیه 40 - گفت کسی که نزد او بود علمی از کتاب الهی: من میآورم آن را پیش از آنکه به سوی خود برگردد نظر چشم تو. [3] بگوی کافی است خداوند از لحاظ شهادت در میان من و شما، و کسی که نزد او است علمی از کتاب الهی - 13 / 43. [4] تعبیر به مطلق کتاب است، نه من الکتاب، چنانکه در آیه قبلی هست. منبع: احادیث صعب امام هفتم و بررسی و تحقیق و توضیح لازم از آنها؛ علامه مصطفوی؛ مرکز نشر آثار علامه مصطفوی چاپ اول 1385.
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 42