نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 41
انواع حدود و شرک
عن أبیابراهیم علیهالسلام، انه قال: لا أقول انه قائم: فازیله عن
مکانه. و لا أحده بمکان یکون فیه. و لا أحده أن یتحرک فی شیء من الأرکان و
الجوارح. و لا أحده بلفظ شق فم. ولکن کما قال تبارک و تعالی: کن، فیکون
بمشیته، من غیر تردد فی نفس. فرد صمد، لم یحتج الی شریک یکون له فی ملکه، و
لا یفتح له أبواب علمه. التوحید باب 28 ح 19 ترجمه: از امام هفتم
علیهالسلام است که فرمود: نمیگویم که خداوند متعال قائم و ایستاده است:
تا او را از مکان خود تغییر داده باشم. و او را محدود نمیکنم به مکان
معینی که در آنجا قرار بگیرد. و او را محدود نمیکنم که حرکت داشته باشد در
محدوده أعضاء و جوارح. و او را محدود نمیکنم در سخن گفتن که از أطراف دهن
کلماتی اداء نماید. و سخن او این چنین است که اظهار میکند: کن. پس آنچه
را که أمر کرده است با مشیت او موجود میشود، بدون آنکه تردد و شکی در باطن
او پیدا گردد. او تنها و محیط به همه باشد. و احتیاجی به شریکی ندارد که
با او در جریان امور مملکتش همراه باشد، در حالتی که أبوابی از علم او را
نیز نمیتواند بگشاید. توضیح: چند قسمت از این حدیث شریف را شرح میدهیم: 1-
انه قائم: قیام در مقابل قعود است، یعنی انتصاب و برپا خاستن و به مقام
عمل درآمدن، خواه در موضوع خارجی باشد یا در معنوی و روحانی. و قیام در
عالم جسمانی و مادی: در مرحله پس از قعود یا استراحت طبیعی انجام میگیرد،
و این حالت دلالت بر تحول از لحاظ مکان و محل داشته، و هم بر حدوث و تجدد و
محدودیت دلالت خواهد کرد، و تحول پیدا کردن از لحاظ مکان و محل و حالت:
علامت عدم ثبات و فقدان وجوب در ذات میباشد. و أما قیام در الهیات و
روحانیات: دلالت بر ثبات و ذاتی بودن و فعلیت صفات میکند. و به این معنی
است کلمه قیوم که از أسماء حسنی الهی و به معنی قائم مطلق بر هر موجود و هر
عمل باشد - هو الحی القیوم. 2- و لا أحده أن یتحرک: در این جهت از دو
لحاظ محدودیت موجود میشود: أول - از لحاظ حرکت: و آن عبارت است از بودن در
محلی پس از بودن در محل دیگر، خواه مادی باشد یا معنوی. و خود حلول در محلی خاص، و همچنین تخلیه محل سابق: هر دو موجب محدودیت آن متحرک خواهد شد. دوم
- از لحاظ محدود شدن با جوارح و أعضاء: و در این جهت نیز حدودی از قبیل
أجزاء داشتن و مرکب شدن، و احتیاج به أعضاء و أرکان، و فقر ذاتی، و تحول و
عدم ثبوت فینفسه: اضافه شده، و وجوب ذاتی منتفی خواهد شد. و أما قید أرکان
و جوارح: برای آن است که در عوالم أجسام هر حرکتی قهرا محتاج به أرکان و
جوارح بوده، و به وسیله آنها قوت و قدرت تحرک را پیدا خواهد کرد. ولی در عالم روحانی: قدرت و قوت برای ذات شیء است، و نفس روحانی بذاته و فی وحدته حائز همه قوا باشد. 3-
و لا أحده بلفظ شق فم: در این جهت نیز دلالتی بر محدود بودن قوای ذاتی
هست: أول - تلفظ و نطق و بیان: اظهار و روشنکننده نیت باطنی، و اجراء
خواسته و قصد در انسان است، و کسی که میخواهد خواسته و نیت و برنامه خود
را اظهار کند: قهرا با این قوه بیان و سخن آشکار مینماید. پس در عوالم
انسان و حیوان: قوه اظهار و ابراز مطلب و القاء به دیگری و تفیهم و تفاهم
فیمابین خودشان، با تلفظ و بیان و سخن گفتن صورت میگیرد. و توضیح این
موضوع آنکه: وسیله اظهار باطن در جمادات و نباتات، حالات ظاهری آنها است که
نشاندهنده حالات و خصوصیات باطنی است. و در برخی از حیوانات هم چنین است.
و در اکثر حیوانات و انسان: به وسیله زبان و گویا بودن آن صورت میگیرد،
به اختلاف کیفیت بیان و لغت و أصوات. و در بعضی از حیوان و انسان: به جای
بیان، با اشارات تفهیم مطلب میشود، چنانکه در أفراد لال چنین است. و أما
در عوالم ماورای طبیعت: تفهیم و تفاهم با تلقین و القاء در نفوس همدیگر
صورت میگیرد. و در عالم لاهوت: اضافه بر القاء، با اراده و تکوین معنی
مطلوب، محقق میگردد - انما أمره اذا أراد شیئا ان یقول له کن فیکون - 36 /
82. خواه این اراده به ایجاد کلمات تعلق بگیرد، یا به القاء مطالب در
قلوب، یا به ایجاد و تکوین موضوعات خارجی. پس نسبت دادن سخن گفتن به زبان و
دهان به خداوند متعال: موجب محدود کردن قدرت و قوت ذاتی او است. دوم -
خارج شدن لفظ از دهان مستلزم مرکب بودن وجود پروردگار متعال است از أعضاء،
و جسم بودن، و محتاج شدن به أجزاء، و عدم غنای ذاتی. و همه اینها موجب محدود بودن ظاهر و باطن خواهد شد. 4- فیکون بمشیته: مشیت به معنی طلب و اراده کردن باشد، و آن با کلمه کن، و یا با مفهوم آن که انشاء أمر و ایجاد است، صورت میگیرد. و گفتیم که: وسیله ایجاد و اظهار و تکوین در مقام الوهیت اراده قاطع است، و تعبیر میشود از آن به کلمه - کن. 5-
فرد صمد: فرد به معنی آن چیزی است که تنها بوده و مقارن و معادلی نداشته
باشد، و آن در قبال زوج است. و صمد به معنی چیزی است که مرتفع و عالی و
متفوق به دیگران و صلب و محکم باشد. و این دو مفهوم که مدلول دو اسم از
أسماء حسنی باشند، نفی همه حدود و قیود را کرده، و مقام بلند و عالی و
محکمی را برای پروردگار متعال تثبیت کرده، و مراتب تشبیه به موجودات و فقر و
احتیاج و محدودیت و ضعف را برطرف میکند. 5- لم یحتج الی شریک: این جمله هم نفی محدودیت از لحاظ عمل و خلق و تدبیر و تکوین را کرده، و هر گونه شریک در أعمال و یار و یاور و معاون را از مقام عظمت او دور میکند. آری
شریک داشتن برای شرکت در عمل و کمک گرفتن در ادامه کار و برای تقویت خود
در انجام برنامه میباشد: و این موضوع کاشف از ضعف ذاتی و محدودیت توانایی و
احتیاج به دیگری و عدم استطاعت و فقدان غنای بذاته خواهد بود. یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم 31 / 13. 7-
و لا یفتح له: جمله حالیه است، یعنی در حالتی که این شریک هرگز فتح
نمیکند برای خداوند مالک آسمان و زمین، بابی از علوم را که مورد لزوم
باشد. و به قرینه (لم یحتج، فی ملکه): مراد بودن شریک است که در مقام
ابقاء و حفظ و تدبیر ملک مورد حاجت باشد. و به این مناسبت، فتح باب علم
عنوان شده است، نه عناوین خلق و تکوین و ایجاد. پس جمله أول اشاره به نفی
شریک در مقام ایجاد و تکوین است، و جمله دوم (و لا یفتح) اشاره به نفی شریک
در مقام ابقاء بعد از تکوین و ایجاد باشد که محتاج به علم و تدبیر و تنظیم
و اداره امور خواهد بود. أعطی کل شیء خلقه ثم هدی 20 / 50.
[~hr~]منبع: احادیث صعب امام هفتم و بررسی و تحقیق و توضیح لازم از آنها؛ علامه مصطفوی؛ مرکز نشر آثار علامه مصطفوی چاپ اول 1385.
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 41