نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 398
محمد بن موسی
برادر اعیانی، (یعنی برادر پدری و مادری) احمد نیز، مردی جلیلالقدر،
صاحب فضل و صلاح بوده. پیوسته با وضو و طهارت و صلاة بود و شبها مشغول وضو
و نماز میگشت. چون از نماز فارغ میشد، ساعتی استراحت میکرد، دیگر باره
از خواب برمیخاست، و مشغول طهارت و نماز میگشت باز استراحت میکرد، باز
برمیخاست و وضو میگرفت، و مشغول نماز میشد و این بود عادت او، تا صبح
طلوع میکرد. چنان چه هاشمیه، کنیز رقیه، دختر موسی بن جعفر
علیهماالسلام نقل کرده: من هیچگاه محمد را دیدار نکردم، مگر آنکه این آیه
را از کتاب خدا یاد میکردم: (کانوا قلیلا من اللیل ما یهجعون) [1] . مرحوم
سلطان الواعظین درباره محمد بن موسی علیهماالسلام مینویسد: اولین مهاجر
از اجداد ما به ایران حضرت سید امیر محمد عابد فرزند بلافصل امام هفتم حضرت
موسی الکاظم علیهالسلام بوده است که بسیار بافضل و تقوا و از کثرت عبادت
معروف به عابد گردیده و تمام عمر قائم الیل و صائم النهار بوده و به ندرت
ایامی را افطار مینموده. علاقه بسیاری به کتابت کلام الله مجید داشته و از
حق الکتابه کلام الله بندگان بسیار خریداری و آزاد نمودند. بقعهی
مبارکهاش الی الحال در شیراز مطاف و مزار عامهی ناس من الاعالی و الادانی
میباشد قبه و بارگاهش بسیار عالی و در اطراف قبر مبارکش برای حفاظت قبر
از پامال شدن در موقع هجوم جمعیت بسیار از زائرین آن جناب، شاهزاده اوریس
میرزا معتمد الدولهی ثانی فرزند دانشمند عالیقدر مرحوم حاج فرهاد میرزا
معتمد الدوله عم اکرم مرحوم ناصرالدین شاه قاجار ضریح زیبایی از نقره ساخته
و حرم مطهرش را که مسجدی است برای عبادت زائرین و ادای فرائض و مستحبات و
اقامهی نماز جماعت آئینهکاری نموده و اهالی فارس بالخصوص توجه زیادی به
آن بقعهی مبارکه دارند و به وسیلهی روح پر فتوح صاحب بقعه که از عترت پاک
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و مورد توصیه و سفارش آن حضرت
بودهاند درک فیض از مبدأ فیاض مینمایند. حرکت قافله هاشمی از مدینه و جنگ با قتلغ خان در
اواخر قرن دوم هجری که حضرت امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را مأمون
خلیفهی عباسی جبرا ولیعهد خود ساخت و به طوس مرکز خلافت برد مدتی بین
اخوان با آن حضرت جدایی افتاد و شوق زیارت آن حضرت اخوان بزرگوارش را تحریک
نمود به وسیله نامه از حضور مقدس حضرت رضا علیهالسلام و از مأمون برای
حرکت به سمت طوس استیذان نمودند مأمون مکار و حیلهگر حسن استقبال کرد و
همگی آنها را احضار کرد. جناب سید امیر احمد (شاه چراغ) به اتفاق جناب
سید امیر محمد عابد (جد اعلای سلطان الواعظین) و جناب سید علاءالدین حسین
برادران معظم و جمع کثیری از برادرزادگان و بنیاعمام و اقارب و دوستان به
قصد زیارت حضرت رضا علیهالسلام از حجاز به سمت طوس حرکت نموده (طریق
مسافرت به طوس در آن زمان غالبا از راه کویت، بصره، اهواز، بوشهر و شیراز
بوده) در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقهمندان به خاندان رسالت
به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت مینمودند. مینویسند: به نزدیک شیراز
که رسیدند تقریبا یک قافله پانزده هزار نفری از مرد و زن تشکیل شده بود
مأموران و حاکمان شهرها خبر حرکت چنین قافلهی بزرگی را به مأمون دادند،
مأمون ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنیهاشم و دوستداران و فداییهای آنها
به طوس برسند اسباب تزلزل مقام خلافت گردد، از این رو امریهای صادر کرد به
تمام حاکمان شهرها که در هر جا قافلهی بنیهاشم رسیدند مانع از حرکت آنها
شوید وآنها را به سمت مدینه برگردانید. به هر کجا این حکم رسید قافله حرکت
کرده بود مگر شیراز که قبل از رسیدن قافله حکم به حکومت وقت رسید. قتلغ
خان حاکم شیراز مردی بود بسیار جدی و مقتدر. فوری با چهل هزار لشکر جرار در
«خان زنیان» هشت فرسخی شیراز اردو زدند همین که قافله بنیهاشم رسید پیغام
داد برای امامزادگان معظم که حسب الامر مأمون آقایان از همین جا باید
برگردید حضرت سید امیر احمد فرمودند اولا ما قصدی از این مسافرت نداریم جز
دیدار برادر بزرگوارمان حضرت رضا علیهالسلام. ثانیا ما بیاجازه نیامدیم
از شخص مأمون استیذان نمودیم و به دستور خود او حرکت نمودیم. قتلغ خان گفت:
امر است که ما ممانعت از حرکت کنیم. ممکن است به اقتضای وقت امر ثانوی
صادر شده و باید اجرا شود. آقایان ناچارند از همین جا مراجعت نمایند. جناب
سید امیر احمد با اخوان و سایر بنیهاشم و دوستان و همراهان مشورت نمودند،
هیچ یک حاضر به مراجعت نشدند. صبح که قافله خواست حرکت نماید احتیاطا زنان
را عقب قافله قرار دادند. همین که کوس رحیل نواخته شد لشکر قتلغ خان سر راه
را بستند عاقبت کار از حرف به عمل کشید. جنگ شدید خونینی شروع شد. لشکر
قتلغ خان در اثر فشار و شجاعت بنیهاشم پراکنده شدند و شکست بر آنها وارد
آمد در این بین سران لشکر شکست خورده تدبیری کردند (راست یا دروغ) عدهای
بالای بلندیها فریاد زدند: آقایان اگر به پشت گرمی علی بن موسی ولیعهد
مأمون جنگ میکنید الآن خبر رسید که ولیعهد وفات کرد. یک مرتبه این خبر
مانند برق ارکان وجود شیعیان و مردم سست عنصر را تکان داده از اطراف
امامزادگان متفرق شدند. از این جهت جناب سید امیر احمد شبانه با اخوان و
اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند. جناب سید احمد فرمودند: چون دشمن
در تعقیب ماست خوب است با لباس مبدل پراکنده شوید تا گرفتار نشوید.
امامزادگان همان شبانه به اطراف پراکنده شدند (که گویند: غالب امامزادگان
در ایران متفرقشدگان همان نهضت هستند). ولی جناب امیر احمد و سید امیر
محمد عابد و سید علاءالدین حسین به شیراز وارد و هر یک با لباس ناشناس از
هم جدا شدند و در گوشهای تنها به عبادت مشغول شدند [2] . مادر احمد بن موسی و محمد بن موسی این
دو بزرگوار از یک پدر و مادرند. مرحوم سید جعفر آل بحرالعلوم در شرح حال
احمد بن موسی مینویسد: مادرش از بانوان محترمه بود به عنوان ام احمد
خوانده میشد و امام موسی کاظم علیهالسلام به آن مخدره لطف زیادی داشت
وقتی که خواست از مدینه عازم بغداد گردد ودایع امامت را به وی سپرد و به او
فرمود: هر وقت که کسی آمد و این ودایع را از تو خواست بدان که من به شهادت
رسیدهام و آن شخص امام بعد از من است و طاعت او بر تو و بر همه مردم واجب
است. و حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام وقتی خواست به بغداد برود امام رضا
علیهالسلام را مأمور حفظ منزل نمود وقتی که هارون حضرت را در بغداد مسموم
کرد و به شهادت نائل آمد امام رضا علیهالسلام نزد ام احمد تشریف آورد و
از وی خواست امانات و ودایع امامت را به او بدهد ام احمد پرسید: مگر پدر
بزرگوارت به شهادت رسیده؟ امام رضا علیهالسلام فرمود: آری! الان از دفن وی
فارغ شدهام. امانتهایی که وقت رفتن به بغداد به تو داد به من بده و من
امام بعد از او بر تمام انس و جن هستم. ام احمد گریبان چاک زد و امانتها
را به آن حضرت داد و به عنوان امامت با وی بیعت نمود [3] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) الارشاد، ص 303؛ ذاریات / 17. (2) شبهای پیشاور، ج 1، ص 131 - 127. (3) تحفة العالم فی شرح خطبة المعالم، ج 2، ص 27. منبع: زندگانی بابالحوائج حضرت موسی بن جعفر؛ عباس حاجیانی دشتی؛ موعود اسلام چاپ اول 1388.
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 398