responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 140

تهدید به فرو بردن قصر هارون‌الرشید به زمین

فضل بن ربیع می‌گوید: من حاجب هارون‌الرشید بودم، روزی بر او داخل شدم، دیدم که او در نهایت خشم می‌باشد. شمشیری در دست داشت و حرکت می‌داد، چون نظرش بر من افتاد گفت: «سوگند یاد می‌کنم که اگر پسر عموی مرا در این وقت نزد من حاضر نسازی، سرت را جدا می‌کنم.»
گفتم: «کدام پسر عموی تو؟»
گفت: آن حجازی.»
گفتم: «کدام حجازی؟»
گفت: «موسی بن جعفر.»
چون این حالت را دیدم و خشم و غضب او را مشاهده کردم، از خدا ترسیدم که امام کاظم علیه‌السلام را در چنین وقتی نزد او حاضر سازم. باز شیطان مرا وسوسه کرد و نتوانستم از سر مال و اعتبار دنیا بگذرم، پس عذاب خدا را بر خود قرار دادم و گفتم: «چنین خواهم کرد.»
همچنین گفت: «دو تازیانه و دوجلاد را نیز حاضر کن. من اینها را حاضر کردم و بدنبال امام کاظم علیه‌السلام رفتم. چون خبر آن حضرت را گرفتم، مرا به خرابه‌ای راهنمایی کردند. در آن خرابه، خانه‌ای از شاخه‌های نخل ساخته بودند و در آن غلام سیاهی را دیدم، گفتم: «از مولای خود اجازه بگیر که من داخل شوم.» آن غلام گفت: «داخل شو که مولای من، حاجب و دربانی ندارد.
چون به خدمت امام کاظم علیه‌السلام رفتم غلام سیاهی، مقراضی در دست دارد و گوشتها و پوستهایی که به خاطر بسیار سجده کردن، از پیشانی و بینی آن نور دیده عابدان جدا شده است را جدا می‌کند. گفتم: «سلام بر تو ای فرزند رسول خدا! رشید تو را می‌طلبد.»
آن حضرت فرمود: «مرا با رشید چکار است؟ آیا وفور نعمت، او را از حال من مشغول نمی‌گرداند؟!» پس به سرعت برخاست و گفت: «اگر نه آن بود که از جدم رسول خدا صلی الله علیه و اله به من روایت رسیده است که: اطاعت کردن از پادشاه ظالم به خاطر تقیه، واجب است؛ هر آینه نمی‌آمدم.» پس در راه، من خدمت آن حضرت عرض کردم: «آماده عقوبت باش که خلیفه بر تو بسیار خشمناک بود.» حضرت فرمود: «مگر با من نیست کسی که مالک دنیا و آخرت است؟! او نخواهد گذاشت که آسیبی به من برساند انشاءالله.» سپس دعائی خواند و سه مرتبه دست دور سر خود گرداند. چون نزد هارون رفتم، دیدم که مانند زنی که فرزندش مرده باشد حیران در میان خانه ایستاده است، چون مرا دید گفت: «آیا پسر عموی مرا آوردی؟»گفتم: «بلی» گفت: «مبادا او را ترسانده باشی که من بر او خشمناکم، زیرا که آنچه که می‌گفتم اراده نداشتم که عملی کنم، حال اجازه بده که داخل شود.» چون آن حضرت داخل شد و نظر هارون بر ایشان افتاد، از جای خود برخواست و دست در گردن او نمود و گفت: «مرحبا! خوش آمدی ای پسر عمو و برادر من وارث حقیقی خلافت من.» پس آن جناب را در پهلوی خود نشاند و گفت: «به چه سبب کم به دیدن ما می‌آیی؟» امام کاظم علیه‌السلام فرمود: «گشادگی ملک تو و محبت دنیای تو مانع دیدن من می‌شود.» سپس هارون‌الرشید، عطر مخصوصش را طلبید و ریش مبارک آن حضرت را خوشبو کرد و امر نمود که خلعتی با دو کیسه زر برای آن جناب آوردند.
امام‌کاظم علیه‌السلام فرمود: «اگر نه آن بود که می‌خواهم مجردان از فرزندان ابوطالب را تزویج کنم که نسل ایشان تا قیامت منقطع نگردد، هر آینه این مال را قبول نمی‌کردم.»
پس آن حضرت بیرون آمد و گفت: «الحمدلله رب العالمین.» چون بیرون رفت، به هارون گفتم: «می‌خواستم او را عذاب کنی ولی وقتی حاضر شد به او خلعت و هدایا دادی و اکرام و احترامش نمودی.» هارون گفت: «وقتی که تو بدنبال او رفتی، دیدم گروهی که حربه‌هایی در دست داشتند خانه مرا احاطه کردند. سپس سلاح‌هایشان را به زیر قصر من فرو بردند و با خود می‌گفتند که: «اگر به فرزند رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم اذیتی برساند، خانه‌اش را بر زمین فرو می‌بریم، ولی اگر نسبت به او احسان نماید دست از او بر می‌داریم و بر می‌گردیم.»[1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) عیون اخبار الرضا علیه‌السلام.
منبع: حدیث اهل‌بیت: عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام کاظم؛ واحد تحقیقاتی گل نرگس، شاکر چاپ اول 1386.

نام کتاب : دانشنامه امام کاظم علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 140
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست