نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 730
هنگام وداع پدر در مکه
امیة بن علی حکایت میکند: هنگامی که مأمورین حکومت بنی العباس
خواستند امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام را از مدینه به خراسان منتقل
نمایند، حضرت جهت وداع با کعبهی الهی به مکهی معظمه آمده بود و من نیز
همراه حضرت بودم. وقتی حضرت طواف وداع را انجام داد، نماز طواف را کنار مقام حضرت ابراهیم علیهالسلام به جای آورد. در
این میان، فرزند نوجوانش، حضرت ابوجعفر، امام محمد جواد سلام الله علیه -
که او نیز همراه پدر بزرگوارش بود - پس از آن که طواف خود را به پایان
رسانید، وارد حجر اسماعیل شد؛ و در همان جا نشست. چون جلوس حضرت جواد
علیهالسلام به طول انجامید، موفق - خادم حضرت، که او نیز از همراهان بود -
جلو آمد و گفت: فدایت گردم، برخیز تا حرکت کنیم و برویم. حضرت فرمود:
مایل نیستم حرکت کنم؛ و تا زمانی که خدا بخواهد، میخواهم همین جا بنشینم، و
تمام وجود حضرت را غم و اندوه فراگرفته بود. موفق نزد پدرش، امام رضا
علیهالسلام آمد و اظهار داشت: فدایت گردم، فرزندت، حضرت ابوجعفر، محمد
جواد علیهالسلام در حجر اسماعیل نشسته است و حرکت نمیکند تا برویم. امام رضا علیهالسلام شخصا نزد فرزندش حضرت جواد آمد و فرمود: ای عزیزم! برخیز تا برویم. آن نور دیده اظهار داشت: من از جای خود بلند نمیشوم. پدر فرمود: عزیزم! باید حرکت کنیم و از این جا برویم. حضرت جواد علیهالسلام اظهار نمود: ای پدر! چگونه برخیزم؟!. و حال آن که دیدم چگونه با خانهی خدا وداع و خداحافظی میکردی، که گویا دیگر به آن بازنخواهی گشت. و در نهایت، امام رضا علیهالسلام فرزند و نور دیدهاش را بلند نمود؛ و حرکت کردند و رفتند. [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) أعیان الشیعة: ج 2، ص 18، اثبات الهداة: ج 3، ص 341، ح 35. منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحی؛ نشر مهدی یار.
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 730