نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 688
فکر پلید
- در قبال کشتن او چه چیزی به من میرسد. - ازدواج با یزید، مبلغ هنگفتی پول و یک عمر خوشی و.... لبخندی
که حاکی از رضایت بود بر گوشهی لب «جعده» جای گرفت، گفت: باشد، قبول است،
ظرف را بده به من و از اینجا دور شو، نباید کسی تو را ببیند. - بگیر، این ظرف، این هم مبلغی به عنوان پیش پرداخت. من رفتم، بقیهی کارها با تو. زن،
ظرف و پولها را گرفت و در را بست. مدتی پشت در نشست و سپس آنها را در جای
امنی مخفی کرد و یک بار دیگر توطئهی قتل شوهرش را در ذهنش مرور کرد. فکر پولدار شدن و ازدواج با پسر فرمانروای شام لحظهای از خاطرش محو نمیشد، گوشهای نشسته بود. و در رؤیایی خود غرق بود. دیگر چیزی به آمدن شوهرش نمانده بود، صدای قلب خودش را
میشنید و آرام و قرار نداشت. مرد، آن روز، روزهی مستحبی گرفته بود.گرمای
هوای مدینه از یک سو، تشنگی و گرسنگی نیز از سوی دیگر رمقی برایش باقی
نگذاشته بود. آرام آرام به طرف خانهاش حرکت میکرد. روزهای آخر ماه صفر بود و پنجاه سال از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه میگذشت. اکنون
نه پیامبر صلی الله علیه و آله در این دنیا بود، نه علی علیه السلام و نه
فاطمه علیهاالسلام. تنها خاطرات مظلومیتها و خون دل خوردنهایشان باقی
بود. رنجهایی که در راه بالندگی و ریشه دواندن نهال اسلام متحمل شده بودند
فراموش نشدنی بود. کمکم غروب میشد. خورشید در نبرد با سیاهی شب عقب
نشینی میکرد و جای خود را به سیاهی و ظلمت شب میداد. به خانه رسید. وضو
گرفت و نمازش را خواند. در حال نماز از خوف خدا و قیامت و روز جزا
میلرزید. میدانست در برابر چه آفریدگار بزرگی ایستاده و چه میگوید و سر
تعظیم بر آستان چه خالق بیهمتایی میساید. نماز را تمام کرد و به همسرش
گفت: افطار مرا بیاور! جعده مراقب بود تا ظرف شیر نریزد و زحماتش به
هدر نرود، ظرف شیری که داخلش کمی عسل ریخته بود و مقدار زیادی زهر؛ زهری
بسیار کشنده که معاویه با قیمت گزافی از روم خریده بود و با وعدههای شیرین
و آن همه سکه به خانهی امام حسن علیه السلام فرستاده بود. جعده در
حالی که از ته دل خوشحال بود شربت شیر را سر سفره گذشت. امام مجتبی علیه
السلام بسمالله گفت و کاسهی شیر را به لبهایش نزدیک کرد. تشنه بود، چند
جرعه نوشید، اما ناگهان کاسهی شیر را از لبهایش جدا کرد. سوزش عجیبی در
معدهاش احساس کرد و فهمید که شربت مسموم بوده است.... خدا را شکر کرد
که هجران پایان یافت و به دیدار جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدر و
مادر بزرگوارش نائل خواهد شد، سپس نگاهی به جعده کرد و گفت: خداوند تو را
بکشد که باعث کشته شدن من شدی. به خدا قسم کسی بهتر از من نخواهی یافت و به
آرزوهایت نخواهی رسید، بدان که خدا تو و تحریک کنندهات را ذلیل و خوار
خواهد کرد. پس از دو روز امام حسن علیه السلام بر اثر آن سم کشنده شهید شد و
پس از چهل و هفت سال زندگی با آن همه تلاش و رنج به دیدار حق شتافت. جعده نیز همان گونه که امام فرموده بود تا آخر عمر ذلیل و خوار بود و معاویه نیز به وعدههایش عمل نکرد. [1] .