نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 44
این جوان در علم خدا غرق است
مفضل میگوید: امام صادق علیهالسلام فرمود: روزی عربی از صحرا به
قصد حج از قومش جدا شد و در حال احرام به جائی برخورد که در آنجا تخم
شترمرغ بود، آن را برداشت و خورد، بعدا متوجه شد که محرم بوده است. هنگامی
که وارد مدینه شد برای پرسش از مسئلهاش او را به خانهی اولی راهنمایی
کردند، بعد از ناتوانی جواب آن مسئله... همگی به اتفاق اعرابی به خانهی
امیرالمؤمنین علیهالسلام آمدند و به اعرابی گفتند: مسئله را از او بپرس؟ اعرابی گفت: مرا نزد خلیفهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آوردید؟ آنها
به دروغ گفتند: خلیفهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر است، و
این شخص وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اهلبیت او میباشد. اعرابی
گفت: ای اباالحسن؛ ای خلیفهی رسول؛ من محرم از قبیلهی خود بیرون آمدم.
در این هنگام امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: و قصد مکه کردی و تمام ماجرای
اعرابی را شرح داد و گفتگوی مجلس ابوبکر و عجز آنها از پاسخ دادن به مسئله
را بیان کرد. اعرابی با تعجب گفت: بلی ای مولای من؛ چنین است. سپس حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام جواب مسئله را به امام حسن علیهالسلام که در سن نوجوانی بود واگذار کرد. اعرابی
عرض کرد: ای اباالحسن، مسئلهی مرا بزرگان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و
آله و سلم نتوانستند جواب دهند و به شما واگذار کردند، حال شما مرا به این
بچه واگذار میکنی؟ حضرت علی علیهالسلام فرمودند: تو از این پسر مسئلهات را بپرس، او جواب تو را بیان میکند. اعرابی گفت: ای حسن؛ من از قوم خود به قصد حج، محرم بیرون آمدم، به جائی رسیدم که تخم شترمرغ بود، آن را عمدا و نسیانا خوردم. امام
حسن علیهالسلام فرمود: ای اعرابی؛ در سخن خود کلمهای را زیاد کردی و آن
این بود که گفتی، «عمدا» و این کلمه جزو سؤال تو نبوده است. اعرابی گفت: راست گفتی، من در حال نسیان این عمل را به جا آوردم. امام
حسن علیهالسلام فرمود: به تداد آن تخم شترمرغهایی که برداشتهای شتران
ماده بگیر و شتران نر را بر آنها سوار کن، هر چه زائیدند سال دیگر در منی
قربانی کن. اعرابی گفت: ای حسن؛ یعضی از شتران ماده نمیزایند. حضرت فرمود: بعضی از تخمها هم فاسد میشوند. اعرابی گفت: این پسر در علم خدا غرق است، به درستی که تو خلیفهی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستی. امام حسن علیهالسلام فرمود: ای اعرابی من پسر رسول خدا هستم و پدرم امیرالمؤمنین علیهالسلام خلیفه است. اعرابی گفت: پس ابوبکر چه میگوید؟ حضرت فرمود: از خود آنها بپرس؟ پس آنها تکبیر گفتند و همه از آنچه از حضرت امام حسن علیهالسلام شنیدند تعجب کردند. سپس امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: حمد
و سپاس مخصوص خدایی است که در من و پسرم نعمتی قرار داد که در داوود و
سلیمان قرار داده بود، هنگامی که میفرماید: «ففهمناها سلیمان» [1] «ما آن
را به سلیمان فهماندیم». [2] . در کتاب «قطرهای از دریای فضائل اهلبیت علیهمالسلام» این روایت با کمی تغییر ذکر شده و در ادامه این چنین آمده است. راوی گوید: در این هنگام صدائی شنیده شد که میگفت: ای مردم؛ این حکمی که این کودک فهمید، همان حکمی بوده که سلیمان بن داوود علیهماالسلام فهمیده بود. [3] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) سورهی آل عمران؛ آیهی:33. (2) مدینة المعاجز: 2 / 75 ح 106، به نقل از الهدایة الکبری: 187. (3) قطرهای از دریای فضائل اهلبیت علیهمالسلام: 2 / 478.
نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 44