نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 882
لشکر خدا
از دیدن نود هزار سواره نظام و مرد جنگی پشتم لرزید و وحشت سراسر وجودم
را فرا گرفت. آرایش جنگی سپاه بهترین شیوهای بود که میشد برای ارعاب دشمن
ترتیب داد. همه لباسهایی یک شکل پوشیده و بر اسبهایشان نشسته بودند؛ با
سپر و شمشیری در دست که هر بینندهای را میترساند. کیسههایی نیز در سمت
چپ اسبهایشان بسته بودند. متوکل و دو نفر محافظش به اتفاق امام هادی
علیهالسلام و من از جلوی سپاه عبور کردیم. مگر تمام میشد! هر از چند گاه
متوکل به امام میگفت: - میبینید چه زیبا صف آرایی کردهاند! به به! آدم
لذت میبرد! چه قدرتی! چه هیبتی! با اشارهی خلیفه، سوارکاران، دسته دسته
اسبها را به محل مشخصی راندند و محتوی کیسهها را روی هم خالی کردند. تازه
فهمیدم که کیسهها پر از خاک سرخ بوده و هدف این است که تپهای بزرگ درست
شود. مدت زیادی گذشت تا گرد و غباری که از خالی کردن خاکها به هوا بلند
شده بود، بخوابد. من و متوکل و امام به اتفاق چند نفر حرکت کردیم و نزدیک
آن تل رسیدیم. سپس از اسبهایمان پیاده شدیم و روی آن تپه رفتیم. متوکل که
با غرور سپاهش را نگاه میکرد، سینهاش را صاف نمود و به حضرت گفت: -
شما را احضار کردم که لشکر مرا ببینید و رژهی آنها را تماشا کنید. حال
بگویید کدام قدرت یاری قد علم کردن در برابر سپاه عظیم خلیفه را دارد؟!
تازه متوجه انگیزهی پلید متوکل شده بودم. حضرت آرام و خونسرد، نگاهی به
سپاه خلیفه کرد و فرمود: - پس اگر سپاهیان مرا ببینی چه میکنی؟ خلیفه که
سپاهی برای امام سراغ نداشت و اصلا انتظار شنیدن این سخن را هم نداشت،
قهقههای سر داد و گفت: - مگر شما هم سپاه دارید؟ - البته! - آن سپاه کجا است که من نمیبینم؟ امام
دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد. یک باره از شرق و غرب تا مرز
بینهایت، و تا جایی که چشم کار میکرد، سپاه الهی (ملائکه) همه جا را
احاطه کرد؛ همگی نیز مجهز به سلاح بودند! متوکل پس از دیدن چنین
صحنهای بیهوش روی زمین افتاد. ابتدا فکر کردم که مرده، اما وقتی آب به
رویش پاشیدند، چشمهایش را باز کرد و به هوش آمد. امام پرسید: - چه دیدی، ای خلیفه؟ -
آن چه را دیدم باور نمیکنم. قطعا شعبده بازی هم نبود! امام در حال پایین
رفتن از تپه بود؛ متوکل هم به دنبالش. حضرت رو به متوکل کرد و فرمود: -
ما در دنیا و برای ریاست با شما درگیر نشده و به ستیز برنمیخیزیم؛ با این
که کار مشکلی نیست. ما به کار آخرتمان مشغولیم که سرای ابدی است، نه مثل
دنیا زودگذر و فانی! بنابراین نترس و گمان بد نسبت به ما نداشته باش. از
جانب ما زیانی به تو نخواهد رسید. [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) اثبات الهداة، ج 6، ص 249، ح 46. منبع: حیات پاکان: داستانهایی از زندگی امام هادی؛ مهدی محدثی؛ بوستان کتاب چاپ دوم 1385.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 882