responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 800

فصل رویاهای سبز

از آن روزها، سه سال گذشته است. سال دویست و شصت و هفت، گام پیش می‌نهد. در ایامی که گذشته است، دست تقدیر رویدادهای گوناگونی را رقم زده است: هرج و مرج و درگیری در جنوب عراق ادامه داشت. در مصر، احمد بن طولون، به مخالفت با پایتخت، سر به شورش برداشت و با سپاهی گران به سوی دمشق حرکت کرد و تمام سرزمین شام را زیر سلطه گرفت. در خراسان طاعون، هزاران نفر را به کام مرگ کشانید. زنگیان بر شهر واسط در عراق حمله‌ور شدند و به کشتار جانگدازی دست آلودند. در اندلس، قیام «مولدین» رخ داد، اما سرکوب شد.
در پایتخت (سامرا)، نخست وزیر (حسن بن مخلد) به بغداد گریخت؛ زیرا دریافت که فرمانده ترک، موسی بن بغا، مصمم است تا به پایتخت مراجعت کند؛ اموال او مصادره شد. اصفهان نیز سر به شورش برداشت؛ اما شورشی ناکام. نیشابور، که تحت فرمان یعقوب لیث بود، اندکی پس از مرگ سردارش، به قیام برخاست. شهر حمص (در سوریه) نیز سر به شورش برداشت. عرب‌های بدوی و بیابان نشین، به مکه هجوم برده، با هتاکی به حریم قدسی مسجد الحرام، پرده‌ی خانه خدا را به یغما بردند. نیروهای رومی نیز دست تاراج به موصل گشودند. سرزمین‌های اسلامی، حیرت زده در زیر پای اسبان چموش پایمال است. امام مهدی (عج) همچنان در ورای پرده غیبت است. انقلاب بزرگ او، برای این روزگار پست نیست؛ قیامش، انقلاب رؤیای سبز و فردایی تابان از دل تاریکی‌هاست. نخستین سفیر و نماینده‌ی امام در بغداد، به سوی پایان عمر خویش گام بر می‌دارد. مردان در خانه‌اش گرد آمده‌اند. در این عصر، نسیم مرطوب بغداد از دجله می‌وزد. مرد به پسرش اشاره می‌کند تا صندوق کوچکی را بیاورد. آن را می‌گشاید و نامه‌ی امام مهدی را به پسرش می‌دهد و با صدایی که پژواک واپسین نفس‌های زندگانی در دمادم آن جاری است، زمزمه می‌کند: - پسرم! آن را بخوان تا حاضران و غایبان را حجت و برهانی باشد. فرزندش، محمد با فروتنی، واژگانی را می‌خواند که از ورای پرده‌ها می‌آید:
به نام خداوند بخشنده مهربان آفریدگار ما و شما را از گمراهی‌ها و آشوب‌ها، به سلامت دارد، و به ما و شما روح یقین بخشد. و ما و شما را از بد فرجامی در امان دارد. از تردید گروهی در دین و پیشوایان دینی‌شان آگاه شدم؛ پس [این خبر] ما را اندوهگین ساخت، نه برای خود، که از بهر خودتان، و دلگیر شدیم نه بهر خود، که برای شما؛ زیرا پروردگار با ماست و نیازی به جز او نداریم و حق با ماست، پس هرگز کسی که از ما دور شود، باعث هراس ما نمی‌شود.
شما را چه شده؟ چرا هماره در حال تردید و سرگردانی هستید؛ آیا سخن خداوند عزوجل را نشنیده‌اید؟ آن جا که می‌فرماید:ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمر [: اوصیای پیامبر] را.» [1] . آیا خبرها و گزارش‌های پیشگویانه‌ی پیشوایان دینی را، راجع به گذشته و آینده‌تان، نشنیده‌اید؟ آیا ندیده‌اید که چگونه پروردگار برایتان ملجأ و پناهگاه‌هایی قرار داد تا بدان‌ها پناه برید و از حضرت آدم تا امام [عسکری] راحل، رهبرانی آفرید که به یاری آنها راه از بیراه تشخیص و تمیز دهید. آیا هرگاه درفشی ناپدید شد، درفشی آشکار نگردید؟ و هر گاه ستاره‌ای غروب کرد، ستاره‌ای طلوع نکرد؟! چون آفریدگار، روح فرجامین پیشوا را گرفت، گمانتان این بود که دینش را باطل ساخت و رشته‌ی مودت میان خود و مردم را گسست؟ هرگز چنین نیست و نخواهد بود! تا رستاخیز برپا و فرمان الهی آشکار شود؛ [گرچه] آنان [مخالفان] را ناخوش آید. [2] . دل‌ها برای واژگان برآمده از کام کودکی فروتنی می‌کنند که در کودکی خدایش فرمان بدو داد و تصمیم نهایی را به او آموخت. کامل مردی دست سفیر را می‌فشارد و می‌گوید:
- خدا بر عمرت بیفزاید. اگر چاره‌ای جز این نیست، چه کسی جانشین تو در نمایندگی است؟ مرد به سوی پسرش رو می‌کند و با صدایی رنجور می‌گوید:
- پسرم محمد!
- تو او را برگزیدی؟
- بلکه خداوند او را انتخاب کرد.
محمد، نامه را در جایش قرار می‌دهد و صندوق را قفل می‌کند. می‌خواهد صندوق را به پدر برگرداند، پیرمرد دست لرزانش را دراز می‌کند و پس می‌زند و می‌گوید:
- نزدت بماند! سحرگاه مرد دانشمند پس از عمری تلاش، چشم از جهان فرو می‌بندد. بسان کسی که در سرزمین‌های وجدان بذر می‌پاشد؛ بذر رؤیاهای سبز؛ بذر روزی که آفتاب از ورای ابرها به در آید و جهان را از گرما و نور بهاری لبریز کند. رحلت عثمان در این روزگار تلخ، پژواک اندوه در پی داشت و غم، سایه‌اش را بر خانه‌های دین باوران افکند. پسرش محمد، نامه‌ی تسلیت لطیفی از حضرت دریافت کرد: انالله و انا الیه راجعون گردن نهاده به فرمان او و خشنود از دستور او [هستیم]. پدرت نیک بختانه زیست و پسندیده در گذشت. پس خدایش بیامرزد و به دوستان و یارانش برساند. او همواره برای کار دوستان خدا، و آنچه که او و یارانش را به خدا نزدیک می‌ساخت، تلاش می‌کرد. خدا. چهره‌اش را شاداب کند و از لغزش وی درگذرد! پروردگار پاداشت را افزون و شکیبایی‌ات را نیکو گرداند. بر ما و بر تو ناگواری فرود آمد و فراقش ما و شما را دلتنگ کرد. خدا او را در گور، شادمان کند. از نیک بختی‌اش همین بس که خداوند بزرگ به وی پسری داد تا جانشینش شود. کارهایش را انجام دهد و بر او رحمت فرستد. [3] .
محمد بن عثمان، در زمانه‌ای نمایندگی حضرت را عهده‌دار می‌شود که رخدادهای مهم تاریخی، از پس یکدیگر نمودار می‌شوند. روزگاری که آرامش کوچیده است، همه چیز بی‌قرار و لرزان است. دجله، بغداد را به دو قسمت تقسیم کرده است. از یک سو بینوایان با کوخ‌های ویران، با شکم‌های تهی، بدون تن پوش، اما با آرزوهایی شیرین و انتظار طلوع سبز فردا. و از سویی دیگر، زراندوزان با کاخ‌های دل انگیز و شب‌هایی از لذت‌ها لبریز.

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) سورة نساء / 59.
(2) یوم الخلاص، ص 165.
(3) بحار الانوار، ج 51، ص 349؛ الغیبة، ص 219؛ یوم الخلاص، ص 168.
منبع:
سوار سبزپوش آرزوها (روایتی نو از زندگی و زمانه امامان هادی، عسکری و مهدی)؛ کمال السید؛ مترجم حسین سیدی؛ نسیم اندیشه؛ چاپ دوم 1385.

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 800
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست