نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 618
سحر ساحر باطل شد
شعبده بازی از هند در نزد متوکل از خود تردستیهای بینظیر و عجیبی نشان
داد. متوکل به او که از دشمنان اهلبیت بود، گفت: «اگر در یک مجلس عمومی،
ابن الرضا را شرمنده کنی هزار سکهی طلا به تو جایزه خواهم داد.» شعبدهباز
قبلاً سحری را در نانی به عمل آورده و در مجلس عمومی کنار حضرت نشست. چون
سفره غذا پهن شد و آن حضرت دست به طرف آن نان دراز کرد، نان به هوا پرید و
حاضرین خندیدند. امام (علیهالسلام) دست به طرف نان دیگری دراز کرد، باز آن
نان به سوی دیگری پرید و حاضران را به خنده انداخت. امام (علیهالسلام) که
ناراحت شده بود دست بر بالشی که عکس شیر داشت زد و فرمود: «خذ عدو الله.»
«بگیر این دشمن خدا را.» هماندم آن نقش بصورت شیری زنده درآمد و به شعبده
باز حمله کرد و او را در دم پارهپاره کرد و بار دیگر به جای اول خود به
همان صورت بازگشت. همهی حاضران از شدت تعجب و ترس بهت زده شده بودند. امام
هادی (علیهالسلام) برخاست که برود، متوکل به آن حضرت التماس کرد که آن
شعبدهباز را دوباره بر گرداند. امام (علیهالسلام) فرمود: «والله لاتری
بعدها، اتسلط اعداء الله علی اولیاء الله.» «او را دیگر نخواهی دید! آیا تو
دشمنان خدا را بر دوستان خدا مسلط میکنی؟» این بگفت و مجلس متوکل را ترک
کرد.[1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1)
الخرائج و الجرائح، راوندی، ص 400، ش 6 - بحارالانوار، ج 50، ص 136، ح
300، نظیر این داستان در مورد حضرت موسی بن جعفر و امام رضا (علیهمالسلام)
نیز آمده است. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام هادی؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ اول اردیبهشت 1381.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 618