نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 609
سخن امام هادی با برادرش موسی (مبرقع)
کلینی رحمه الله با سند خود از یعقوب بن یاسر نقل میکند که گفت: متوکل
[به اطرافیانش] میگفت: وای بر شما! موضوع ابنالرضا [امام هادی
علیهالسلام] مرا خسته و درمانده کرده است، از میگساری یا همنشینی با من
سرباز میزند، یا نمیگذارد که در این باره، فرصتی از او به دست آورم، آنان
گفتند: اگر به او راه نمیابی،این برادرش موسی [مبرقع]، هست، او همنشینی
است که میخورد، و میآشامد، و اهل ساز و آواز و عشقبازی است. متوکل گفت:
دنبالش بفرستید، و او را بیاورید، تا او را در نظر مردم به جای ابنالرضا
جا بزنیم، و بگوئیم که ابنالرضا همین است. پس به او نامه نوشت: و با
احترام حرکتش داد، و تمام بنی هاشم، و سرلشکران، و مردم به استقبالش رفتند،
با این شرط که چون [به سامرا] رسید، متوکل قطعه زمینی به او واگذارد، و
برای او در آنجا ساختمان کند، و می فروشان، و زنان آوازه خوان را نزد او
فرستد، و با او احسان و خوشرفتاری کند، و منزلی آراسته برایش آماده کند، تا
در آنجا، با هم دیدار کنند. چون موسی رسید، امام هادی علیهالسلام در پل
وصیف که جای ملاقات واردین بود، با او دیدار کرد، و سلام نمود، و حقش را
کاملا بجا آورد، سپس فرمود: این مرد [متوکل]، تو را احضار کرده تا آبرویت
را ببرد، و از ارزشت بکاهد، مبادا نزد او اقرار کنی که هیچگاه شراب
آشامیدهای. موسی گفت: اگر مرا به آن دعوت کرد، چاره چیست؟ فرمود: ارزش
خودت را پائین نیاور، و انجام مده، او میخواهد آبرویت را ببرد. موسی
نپذیرفت، و حضرت علیهالسلام، سخن را تکرار کرد. و چون دید نمیپذیرد،
فرمود: [اینک که چنین است،] آگاه باش! این مجلسی است که تو و او هرگز بر
آن، گرد هم نخواهید آمد. موسی سه سال در آنجا ماند، هر روز صبح میرفت، به
او میگفتند: متوکل امروز کار دارد، شب بیا، شب میآمد میگفتند: مست است،
صبح بیا، صبح میآمد، میگفتند: [بیمار است،] دارو خورده و سه سال پیوسته
بدینسان گذشت، تا متوکل کشته شد، و نتوانست با او انجمن کند. روی الکلینی: عن الحسین بن الحسن الحسنی قال: حدثنی أبوالطیب المثنی یعقوب بن یاسر قال: کان
المتوکل یقول: ویحکم! قد أعیانی أمر ابنالرضا، أبی أن یشرب معی، أو
ینادمنی، أو أجد منه فرصة فی هذا، فقالوا له: فان لم تجد منه فهذا أخوه
موسی، قصاف عزاف، یأکل و یشرب و یتعشق. قال: ابعثوا الیه، فجیئوا به
حتی نموه به علی الناس، و نقول: ابنالرضا، فکتب الیه و أشخص مکرما و تلقاه
جمیع بنی هاشم و القواد و الناس، علی أنه اذا وافی أقطعه قطیعة، و بنی له
فیها و حول الخمارین و القیان الیه، و وصله و بره، و جعل له منزلا سریا حتی
یزوره هو فیه. فلما وافی موسی تلقاه أبوالحسن فی قنطرة وصیف، و هو
موضع تتلقی فیه القادمون، فسلم علیه و وفاه حقه، ثم قال له: ان هذا الرجل
قد أحضرک لیهتکک، و یضع منک، فلا تقر له أنک شربت نبیذا قط. فقال له موسی: فاذا کان دعانی لهذا فما حیلتی؟ قال:
فلا تضع من قدرک، و لا تفعل، فانما أراد هتکک، فأبی علیه، فکرر علیه، فلما
رأی أنه لا یجیب قال: أما ان هذا مجلس لا تجمع أنت و هو علیه أبدا. فأقام
ثلاث سنین یبکر کل یوم، فیقال له: قد تشاغل الیوم، فرح فیروح، فیقال: قد
سکر، فبکر فیبکر، فیقال: شرب دواء، فما زال علی هذا ثلاث سنین حتی قتل
المتوکل، و لم یجتمع معه علیه [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) الکافی 1: 502 ح 8، الارشاد: 331، بحارالأنوار 50: 3 ح 6، و 158 ح 49. منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی؛ تهیه و تدوین گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم؛ مترجم علی مؤیدی؛ نشر معروف چاپ اول دی 1384.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 609