responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 602

سپیده شب یلدا

بانو حکیمه، نمی‌تواند بیش از این تاب بیاورد. تن پوش بیرونی را می‌پوشد، رو بند بر چهره می‌زند و به سوی منزل امام رهسپار می‌شود. تاکنون کودکی را بسان محمد (ع) دوست نداشته است. او به این پسر، تنها به چشم برادرزاده‌اش نمی‌نگرد؛ بلکه مهدی، امیدی است که طلوع می‌کند و زنجیرها را از دست و پای از پا در آمدگان زمین می‌گشاید.
خانه از عطر گل‌های بهاری موج می‌زند. نسیم، کنیز امام، او را به اتاق نرگس رهنمون می‌شود. چشم حکیمه در حیاط به کودک می‌افتد؛ سیمایی همچون ماه در شب تابستان دارد. نسیم عطسه می‌زند. پسر با زبانی شیوا می‌گوید:
- خدایت بیامرزد! نسیم از واژگانی که بشارت آمرزش خداوندی هستند، شادمان می‌شود.
کودک می‌گوید: - آیا به تو مژده ندهم که عطسه در امان ماندن از مرگ تا سه روز است؟ [1] .
حکیمه برای در آغوش گرفتن کودک می‌شتابد. گویا او بهشت را با تمام رایحه‌ی دل انگیز و گل‌های همیشه پایا، در آغوش می‌گیرد. کنار نرگس می‌نشیند. به او که می‌نگرد، حس می‌کند مریم دختر عمران، یا یوکابد مادر موسی، یا مادر پیامبری دیگر را می‌بیند.
جعفر (برادر امام حسن عسکری) می‌خواهد وارد خانه شود. در از داخل بسته است. دق الباب می‌کند. ظریف، خدمتکار، حدس می‌زند که باید جعفر باشد. به ماریا می‌گوید. امام حسن از کودکش می‌خواهد تا وارد اتاق ویژه خود شود. پسر پشت پرده در اتاق ناپدید می‌شود. جعفر به درون حیاط می‌آید و به اتاق خودش که در سمت چپ انتهای حیاط قرار دارد، می‌رود. دغدغه‌هایی درون ظریف رخنه می‌کنند: «اگر جعفر وارد اتاق ویژه کودک شود، چه؟» امام از آنچه در ذهن ظریف می‌گذرد، آگاه می‌شود:
- ببین در اتاق کیست. خادم وارد اتاق می‌شود. آن را خالی می‌یابد! کودک کجاست؟ کسی نمی‌داند. آیا اتاق، راهی پنهان به سرداب دارد؟ آیا با این کار امام می‌خواهد ظریف را که در این منزل زندگی می‌کند، بیازماید؟ حتی سرداب هم به قناتی راه دارد که آب منزل را تأمین می‌کند. [2] .این خانه، خانه‌ای معمولی نیست؛ زیرا مالک آن دلیل بن یعقوب نصرانی [3] بود.
دلیل، معماری مسیحی بود که مسؤولیت حفر کانال شمال سامرا را برای آبرسانی به شهر متوکلیه عهده‌دار بود؛ شهری که در سال دویست و چهل و پنج هجری قمری، متوکل آن را بنیان نهاد. این کانال‌ها در تابستان خشک و به راه‌های زیرزمینی تبدیل می‌شوند. امکان نداشت که دلیل منزل خویش را بدون قنات ساخته باشد. خانه به گونه‌ای بزرگ بود که در سال دویست و چهل و هشت هجری قمری، نظر احمد بن خصیب (نخست وزیر) را جلب کرده بود. امام دهم (ع) به محض ورود به سامرا در سال دویست و سی و چهار هجری، آن را خریده بود. حکیمه برای برگشتن به خانه‌اش از امام اجازه می‌گیرد. امام بار دیگر تأکید می‌کند:
- عمه! خبر این کودک را پنهان‌دار و تا هنگام حرکت به کسی مگو. چشمان حکیمه از اشک لبریز می‌شود. بوسه‌ای که بر پیشانی نرگس می‌نشاند، چکیده عشق اوست. نرگس نیز می‌گرید. اندکی بعد خانه در آرامش غوطه‌ور می‌شود؛ آن گونه که آدمی حس می‌کند فرشتگان بر فراز آن پر و بال گشوده‌اند؛ بر فراز خانه‌ای که همانند دژ پایداری یا کشتی‌ای است که راهش را از میان امواج متلاطم زندگی به سوی ساحل آرامش می‌گشاید. امسال، سامرا بسان زنی فرزند مرده است که خبرهای غمگینی به او می‌رسد. در حومه‌ی ری، نبردی سهمگین میان نیروهای موسی بن بغا و علویان، پیرو حسن بن زید، در گرفته است. در جنوب عراق، درگیری‌های سختی میان زنگیان شورشی و سربازان عباسی رخ می‌دهد که عباسیان پی‌درپی شکست می‌خورند و برای تجدید قوا، تا شهر واسط، ناگزیر به عقب نشینی می‌شوند. [4] . در نیمه همین سال که انفاس بهاری از شرق می‌وزند، مادر امام عسکری از مدینه به سامرا می‌آید؛ بانویی شایسته از شهر نوبه. [5] او در این سفر، اهداف چندی را دنبال می‌کند. اطمینان از سلامتی کودک و جلوگیری از فشارهای بیشتر جعفر از آن جمله‌اند؛ جعفری که به نظر می‌رسد به نوعی از دنیا آمدن کودک آگاه شده است؛ با آنکه اثری از وی نمی‌بیند. مادر، هیچ بعید نمی‌داند که جعفر، پنهانی نزد خلیفه رود و او را از تولد کودک آگاه سازد. در این مدت اخیر، دیدار با امام، بسیار دشوار شده است. بحران بر همه جای مستولی است. از سویی صفار همچنان برای دستیابی به نیشابور - پایتخت سرزمین حاصلخیز خراسان - برنامه ریزی می‌کند؛ از سویی دیگر، حسن بن زید در طبرستان، دولت برپا کرده است؛ از طرفی ابراهیم بن محمد بن یحیی (معروف به ابن‌صوفی) علوی دیگری است که در مصر شورش کرده است؛ زنگیان شورشی نیز با در اختیار گرفتن زمین‌های بیشتری به حومه‌ی شهر واسط رسیده‌اند. [6] خلیفه نیز از گسترش نفوذ برادرش (موفق) همچنان نگران است. [7] جعفر نیز نزد خلیفه رفته، مهملاتی به هم بافته است، [8] مبنی بر این که موعودی که شیعیان او را مهدی می‌نامند، چشم به جهان گشوده است؛ این یعنی پایان فرمانروایی عباسیان. خلیفه فرمان می‌دهد، حلقه‌ی محاصره‌ی خانه‌ی امام تنگ‌تر شود. عسکری (ع) خطر را بسیار نزدیک حس می‌کند، چه بسا شبی به خانه یورش آورند و زندگی کودک در خطر افتد؛ پسر باید زنده بماند؛ او فرجامین امید انسان رنج کشیده و سپیده شب یلداست. آه! ای امامی که در میان حلقه‌ی دشمنانت دچار شده‌ای، خدایت یار و نگهدار باد.

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) موسوعة العتبات المقدسة، ج 12، ص 85 و 209.
(2) حیاة الامام الهادی، دراسة و تحلیل، ص 239.
(3) تاریخ طبری، حوادث سال 258 ه. ق.
(4) حیاة الامام الحسن العسکری، دراسة و تحلیل، ص 17.
(5) احداث التاریخ الاسلامی، ج 2، ص 165.
(6) تاریخ الغیبة الصغری، ص 176.
(7) اثبات الوصیة، ص 254.
(8) کمال الدین، ص 228.
منبع:
سوار سبزپوش آرزوها (روایتی نو از زندگی و زمانه امامان هادی، عسکری و مهدی)؛ کمال السید؛ مترجم حسین سیدی؛ نسیم اندیشه؛ چاپ دوم 1385.

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 602
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست