نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 503
داستان دو درخت
امام عسکری علیهالسلام از امام هادی علیهالسلام نقل میکند که فرمود: اما
داستان آن دو درختی که به هم چسبیدند این است که: روزی، رسول خدا صلی الله
علیه و آله، [در سفر،] در راه میان مکه و مدینه بود، منافقان مدینه، و
کافران و منافقان مکه که در سپاه او حضور داشتند، با هم - درباره او، و آل
پاک، و یاران نیکش - سخن میگفتند، یکی از ایشان گفت: او همچون ما میخورد،
و همچون ما قضای حاجت میکند، و با این حال ادعا میکند که پیامبر خداست.
یکی از منافقان سرکش گفت: این، دشت هموار است، چون برای قضای حاجت رفت، به
نشمینگاه او مینگریم تا ببینیم آیا همچون ما انجام میدهد یا نه؟ دیگری
گفت: اگر چنان کنید نمینشیند، زیرا حیای او بیشتر از حیای کنیزک دوشیزه
پاکدامن است. خدای سبحان پیامبرش را از این ماجرا آگاه کرد. پیامبر
[چون خواست قضای حاجت کند،] - در حال اشاره به دو درخت غنوده در دل صحرا که
با هم فاصله، و به اندازه یک میل از راه دور بودند - به زید بن ثابت
فرمود: برو در میان آن دو درخت دور از هم بایست، و ندا کن: رسول خدا
میفرماید نزدیک هم شوید، و به هم بچسبید تا در پشت شما قضای حاجت کند. زید
فرمان را رساند، و گفت: سوگند به خدایی که به حق، محمد را به پیامبری
برانگیخت، آن دو درخت، از ریشه درآمدند، و هر یک - همچون دو دست گرفتار
هجران، و مشتاق به هم - به سوی هم شتافتند، و آنچنان مشتاقانه به هم
چسبیدند که گویی عاشق و معشوقی در دل زمستان، در بستری همدیگر را به آغوش
میکشند. پیامبر [رفت و] پشت درختان نشست، منافقان گفتند: از ما پوشیده
ماند، یکی از ایشان گفت: دور میزنیم تا از پشت سر ببینیم، پس چون دور
زدند، درختان نیز دور میزدند، و مانع از دید آنان میشدند، به هم گفتند:
حلقهوار میایستیم تا برخی از ما ببیند، چون رفتند که حلقهوار بایستند،
آن درختان نیز دور زدند، و حلقهوار بر پیامبر احاطه کردند، تا فارغ شد، و
وضو گرفت، و بیرون آمد، و به سپاه برگشت. به زید بن ثابت فرمود: نزد درختان برگرد، و بگو پیامبر میفرماید: به جای خود برگردید. زید
فرمان را رساند ، و - سوگند به خدایی که به حق، محمد را به پیامبری
برانگیخت - آنچنان با شتاب به جای نخستین خود برگشتند که گویی برای نجات
خود، از تعقیب شمشیر به دستی فرار میکنند. منافقان به هم گفتند: حال که
نگذاشت عورتش را ببینیم، بیایید پسماندهاش را بنگریم تا بدانیم که
یکسانیم. پس به محل قضای حاجت آمدند. و هیچ چیز ندیدند. اصحاب پیامبر در
شگفت شدند، و از آسمان ندا رسید: آیا از اشتیاق این درختان به هم
درشگفتید؟! از فضل خدا، اشتیاق فرشتگان به محبانم - محمد صلی الله علیه و
آله و علی علیهالسلام - از اشتیاق اینان به هم، بیشتر است، و رویگردانی
آثار آتش قیامت، از محبان علی علیهالسلام، و از برائت جویان دشمنانش، از
رویگردانی [و جدا شدن] اینان از هم، فزونتر است. و عنه علیهالسلام أیضا: قال
علی بن محمد علیهماالسلام: و أما الشجرتان اللتان تلاصقتا، فان رسول الله
صلی الله علیه و آله کان ذات یوم فی طریق له [ما] بین مکة و المدینة، و فی
عسکره منافقون من المدینة، و کافرون من مکة، و منافقون منها، و کانوا
یتحدثون فیما بینهم بمحمد صلی الله علیه و آله الطیبین، و أصحابه الخیرین. فقال
بعضهم لبعض: یأکل کما نأکل، و ینفض کرشه من الغائط و البول کما ننفض، و
یدعی أنه رسول الله! فقال بعض مردة المنافقین: هذه صحراء ملساء لأتعمدن
النظر الی استه اذا قعد لحاجته، حتی أنظر هل الذی یخرج منه کما یخرج منا،
أم لا؟ فقال آخر: لکنک ان ذهبت تنظر منعه حیاؤه من أن یقعد، فانه أشد حیاء من الجاریة العذراء الممتنعة المحرمة. قال:
فعرف الله عزوجل ذلک نبیه محمد صلی الله علیه و آله، فقال لزید بن ثابت:
اذهب الی تینک الشجرتین المتباعدتین - یومی الی شجرتین بعیدتین، قد أوغلتا
فی المفازة، و بعدتا عن الطریق قدر میل - فقف بینهما و ناد: أن رسول الله
صلی الله علیه و آله یأمرکما أن تلتصقا و تنضما، لیقضی رسول الله صلی الله
علیه و آله خلفکما حاجته. ففعل ذلک زید، فقال: فو الذی بعث محمدا صلی
الله علیه و آله بالحق نبیا! ان الشجرتین انقلعتا بأصولهما من مواضعهما،
وسعت کل واحدة منهما الی الأخری، سعی المتحابین کل واحد منهما الی الآخر،
[و] التقیا بعد طول غیبة و شدة اشتیاق، ثم تلاصقتا و انضمتا، انضمام
متحابین فی فراش فی صمیم الشتاء. فقعد رسول الله صلی الله علیه و آله خلفهما، فقال أولئک المنافقون: قد استتر عنا. فقال بعضهم لبعض: فدوروا خلفه لننظر الیه. فذهبوا یدورون خلفه، فدارت الشجرتان کلما داروا، فمنعتاهم من النظر الی عورته. فقالوا: تعالوا نتحلق حوله لتراه طائفة منا. فلما
ذهبوا یتحلقون تحلقت الشجرتان، فأحاطتا به کالأنبوبة حتی فرغ و توضأ، و
خرج من هناک و عاد الی العسکر. و قال لزید بن ثابت: عد الی الشجرتین، و قل
لهما: ان رسول الله صلی الله علیه و آله یأمرکما أن تعودا الی أماکنکما.
فقال لهما: فسعت کل واحدة منهما الی موضعها - و الذی بعثه بالحق نبیا! -
سعی الهارب الناجی بنفسه من راکض شاهر سیفه خلفه، حتی عادت کل شجرة الی
موضعها. فقال المنافقون: قد امتنع محمد من أن یبدی لنا عورته، و أن
ننظر الی استه فتعالوا ننظر الی ما خرج منه، لنعلم أنه و نحن سیان، فجاءوا
الی الموضع، فلم یروا شیئا، البتة، لا عینا و لا أثرا. قال: وعجب أصحاب
رسول الله صلی الله علیه و آله من ذلک، فنودوا من السماء: أو عجبتم لسعی
الشجرتین، احداهما الی الأخری؟! ان سعی الملائکة بکرامات الله عزوجل الی
[محبی] محمد و محبی علی أشد من سعی هاتین الشجرتین، احداهما الی الأخری، و
ان تنکب نفحات النار یوم القیامة عن محبی علی و المتبرئین من أعدائه أشد من
تنکب هاتین الشجرتین، احداهما عن الأخری [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) التفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیهالسلام: 163 ح 81، بحارالأنوار 7: 314. منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی؛ تهیه و تدوین گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم؛ مترجم علی مؤیدی؛ نشر معروف چاپ اول دی 1384.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 503