responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 151

بلند شدن بزرگان به احترام امام هادی

محمد بن حسن علوی حکایت کند:
در زمان طفولیت به همراه پدرم جلوی درب ورودی ملاقات کنندگان متوکل عباسی ایستاده بودم و جمعیت انبوهی از اقشار مختلف نیز آماده‌ی ورود و ملاقات بودند.
در این بین، خبر آوردند که حضرت ابوالحسن، امام هادی علیه‌السلام می‌خواهد وارد شود.
و دیده بودم که هر موقع حضرت از جلوی جمعیتی عبور می‌نمود جمعیت به پاس احترام و عظمت او سرپا می‌ایستادند. در آن روز عده‌ای تا شنیدند که امام هادی علیه‌السلام تشریف می‌آورد، گفتند: ما از جای خود حرکت نمی‌کنیم،چون او یک نوجوانی بیش نیست و بر ما هیچ مزیت و فضیلتی ندارد. ابوهاشم جعفری که در آن جمع نیز حضور داشت و سخن آن‌ها را شنید، گفت: به خدا قسم! همه‌ی ما و شما در مقابل او کوچک و ذلیل هستیم و هر وقت تشریف بیاورد و او را ببینید، از جای خود حرکت می‌کنید و به احترام او خواهید ایستاد تا عبور نماید. در همین بین، حضرت وارد شد و همین که جمعیت چشمشان به وجود مبارک و جمال نورانی آن حضرت افتاد، از جای برخاستند و با احترام و ادب ایستادند. هنگامی که حضرت عبور نمود و رفت، ابوهاشم به افرادی که در اطراف او بودند، گفت: پس چه شد، شما که می‌گفتید: ما حرکت نمی‌کنیم؟!
در پاسخ گفتند: به خدا قسم! همین که چشممان به حضرت افتاد و او را دیدم، عظمت و شوکت او، ما را گرفت و بی‌اختیار از جا برخاستیم و احترام به جا آوردیم [1] .
- همچنین مسعودی و دیگران حکایت کنند: روزی از روزها متوکل عباسی به بعضی از اطرافیان خود دستور داد تا چند حیوان از درندگان را از جایگاه مخصوصشان - که در آنجا نگه داری می‌شدند، در حالتی که سخت گرسنه باشند - داخل حیات و صحن ساختمان مسکونی او بیاورند. و چون حیوانات درنده را در آن محل آوردند، دستور داد تا حضرت ابوالحسن، امام هادی علیه‌السلام را نیز احضار نمایند. همین که حضرت وارد صحن منزل متوکل گردید، درب‌ها را بستند و درندگان را با حضرت هادی علیه‌السلام تنها رها کرده تا آن که درندگان گرسنه، او را طعمه‌ی خود قرار دهند. ولی هنگامی که حضرت نزدیک درندگان رسید، تمامی درندگان، اطراف حضرت به طور متواضعانه حلقه زدند و حضرت با دست مبارک خود آن‌ها را نوازش می‌نمود و به همین منوال، لحظاتی را در جمع آن حیوانات سپری نمود؛ و سپس نزد متوکل رفت و ساعتی را با یکدیگر صحبت و مذاکره کردند. و چون از نزد متوکل خارج شد، دو مرتبه نزد درندگان آمد و همانند مرحله‌ی اول درندگان، اطراف حضرت اظهار تواضع و فروتنی کرده و حضرت با دست مبارک خویش یکایک آن‌ها را نوازش نمود و از نزد آن‌ها بیرون رفت. سپس متوکل هدایای نفیسی را توسط یکی از مأمورین خود، برای حضرت روانه کرد. بعضی از اطرافیان متوکل، به وی گفتند: پسر عمویت ابوالحسن، هادی نزد درندگان رفت و صدمه‌ای به او نرسید، تو هم مانند او نزد درندگان برو و آن‌ها را نوازش کن. متوکل اظهار داشت: آیا شماها در انتظار مرگ من نشسته‌اید؟! و سپس از تمامی افراد تعهد گرفت که این راز را فاش نگردانند و کسی متوجه آن جریان نشود [2] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) الخرایج و الجرایح: ج 2، ص 675، ح 7، اثبات الهداة: ج 3، ص 369، ح 32.
(2) اثبات الهداة: ج 3، ص 390، ینابیع المودة: ج 3، ص 129.
منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام علی هادی؛ عبدالله صالحی؛ مهدی یار.

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 151
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست