responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 1002

نذر مادر متوکل برای امام هادی

روی الکلینی:
کلینی با سند خود از ابراهیم بن محمد طاهری نقل می‌کند که گفت:
متوکل در اثر دملی که درآورد بیمار شد و نزدیک به مرگ رسید، کسی جرات نداشت که آهن به بدن او برساند [، و آن را عمل کند]، مادر متوکل نذر کرد: اگر او بهبودی یافت، از دارایی خود اموال بسیاری برای امام هادی علیه‌السلام بفرستد. فتح بن خاقان [وزیر و نویسنده متوکل،] به متوکل گفت: ای کاش نزد این مرد [امام هادی علیه‌السلام]، می‌فرستادی و راه درمان را از او می‌خواستی، زیرا او راه معالجه‌ای را که سبب گشایش تو شود می‌داند، متوکل شخصی را نزد حضرت علیه‌السلام فرستاد، و او بیماریش را برای حضرت علیه‌السلام توضیح داد، سپس برگشت و گفت: دستور داد پشگل آویزان به پشم دنبه گوسفند را بگیرند، و با گلاب خمیر کنند و روی دمل بگذارند، چون این معالجه را به آن‌ها خبر داد همگی مسخره کردند. فتح گفت: سوگند به خدا که او به آنچه می‌گوید داناتر است، آن را آماده کردند و بر روی دمل گذاشتند، متوکل را خواب ربود و آرام گرفت، سپس سر باز کرد و هر چه [چرک و خون] داشت بیرون آمد، مژده بهبودی او را به مادرش دادند، او ده هزار دینار [در کیسه‌ای نهاد و] نزد حضرت علیه‌السلام فرستاد، و مهر خود را بر آن زد.
متوکل چون از بیماری بهبود یافت بطحائی علوی نزد او سخن چینی کرد که برای امام هادی علیه‌السلام پول و اسلحه می‌فرستند، و او به سعید دربان گفت: شبانه بر او حمله کن، و آنچه مال و سلاح نزد او می‌بینی بردار و نزد من بیاور.
ابراهیم بن محمد می‌گوید: سعید دربان به من گفت: شبانه به خانه حضرت علیه‌السلام هجوم بردم، و با نردبانی که همراه داشتم به پشت بام رفتم، سپس چند پله پایین آمدم، و در اثر تاریکی ندانستم چگونه به خانه راه یابم، ناگاه صدا زد: ای سعید! همانجا بایست تا برایت شمع بیاورند، چند لحظه بعد شمع آوردند، من پایین آمدم، و حضرت علیه‌السلام را دیدم که لباس و کلاه پشمی در بر دارد، و جانمازی حصیری در برابر اوست، یقین کردم نماز می‌خواند، به من فرمود: اتاق‌ها در اختیار تو، من اتاق‌ها را تفتیش کردم و چیزی نیافتم، در اتاق خود حضرت علیه‌السلام، کیسه پر از پول مادر متوکل را دیدم که مهر او به آن خورده بود، و نیز کیسه سر به مهر دیگری، به من فرمود: جانماز را هم بررسی کن، چون آن را بلند کردم شمشیری ساده و در غلاف را دیدم، آن‌ها را برداشتم و نزد متوکل بردم، چون نگاهش به مهر مادرش افتاد، از پی او فرستاد، و او نزد متوکل آمد. یکی از خادمان ویژه به من خبر داد که مادر متوکل به او گفت: من در بیماری تو چون ناامید شدم نذر کردم: اگر خوب شدی از دارایی خود ده هزار دینار برای او بفرستم، آن را فرستادم، و این که روی کیسه است مهر من است متوکل کیسه دیگر را گشود دید در آن چهارصد دینار است، پس کیسه پول دیگری بر آن‌ها افزود و دستور داد تا همه را برای او ببرند، من کیسه‌های پول و شمشیر را به حضرت برگرداندم، و عرض کردم: سرورم! [این رفتارها] بر من ناگوار است، فرمود: «آنان که ستم کردند به زودی پی می‌برند که بازگشتشان به کجاست!».
عن علی بن محمد، عن ابراهیم بن محمد الطاهری قال: مرض المتوکل من خراج خرج به، و أشرف منه علی الهلاک، فلم یجسر أحد أن یمسه بحدیدة، فنذرت أمه ان عوفی أن تحمل الی أبی‌الحسن علی بن محمد مالا جلیلا من مالها. و قال له الفتح بن خاقان: لو بعثت الی هذا الرجل فسألته، فانه لا یخلو أن یکون عنده صفة یفرج بها عنک، فبعث الیه و وصف له علته، فرد الیه الرسول بأن یؤخذ کسب الشاة [1] ، فیداف بماء ورد فیوضع علیه، فلما رجع الرسول و أخبرهم أقبلوا یهزءون من قوله. فقال له الفتح: هو والله! أعلم بما قال، و أحضر الکسب و عمل کما قال، و وضع علیه فغلبه النوم و سکن، ثم انفتح و خرج منه ما کان فیه و بشرت أمه بعافیته، فحملت الیه عشرة آلاف دینار تحت خاتمها، ثم استقل من علته فسعی الیه البطحائی العلوی بأن أموالا تحمل الیه، و سلاحا. فقال لسعید الحاجب: اهجم علیه باللیل و خذ ما تجد عنده من الأموال و السلاح، و احمله الی. قال ابراهیم بن محمد: فقال لی سعید الحاجب: صرت الی داره باللیل، و معی سلم، فصعدت السطح، فلما نزلت علی بعض الدرج فی الظلمة لم أدر کیف أصل الی الدار، فنادانی: یا سعید! مکانک حتی یأتوک بشمعة، فلم ألبث أن أتونی بشمعة، فنزلت فوجدته علیه جبة صوف و قلنسوة منها، و سجادة علی حصیر بین یدیه، فلم أشک أنه کان یصلی، فقال لی: دونک البیوت، فدخلتها و فتشتها فلم أجد فیها شیئا، و وجدت البدرة فی بیته مختومة بخاتم أم المتوکل، و کیسا مختوما، و قال لی: دونک المصلی، فرفعته فوجدت سیفا فی جفن غیر ملبس.
فأخذت ذلک و صرت الیه، فلما نظر الی خاتم أمه علی البدرة بعث الیها، فخرجت الیه فأخبرنی بعض خدم الخاصة أنها قالت له: کنت قد نذرت فی علتک لما أیست منک ان عوفیت حملت الیه من مالی عشرة آلاف دینار، فحملتها الیه، و هذا خاتمی علی الکیس، و فتح الکیس الآخر فاذا فیه أربعمائة دینار، فضم الی البدرة بدرة أخری، و أمرنی بحمل ذلک الیه فحملته، ورددت السیف و الکیسین و قلت له: یا سیدی! عز علی فقال لی: (سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون) [2] [3] .


پی نوشت ها:
(1)
الکسب - بالضم - معرب الکشب، و یسمیه بعض السواد (الکسبج)، و قیل: «الکنجارق»، و هو ثفل السرقین المائع الذی یتعقد بصوف الیة الشاة، بل یقال لکل ما عصر ماؤه أو دهنه و بقی ثقله. راجع هامش الخرائج.
[2] الشعراء: 227.
[3] الکافی 1: 499 ح 4، اعلام الوری 2: 119، الخرائج و الجرائح 2: 676 ح 8: الدعوات: 202 ح 555، المناقب لابن شهرآشوب 4: 415 مختصرا، کشف الغمة 2: 378، بحارالأنوار 50: 198 ح 10 و 62: 191 ح 2، مدینة المعاجز 7: 424 ح 6، مسند الامام الهادی علیه‌السلام: 33 ح 3.
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی؛ تهیه و تدوین گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم؛ مترجم علی مؤیدی؛ نشر معروف چاپ اول دی 1384.

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 1002
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست