عالم بودن مخبر بحكم مىباشد و ضمير در [لازمها] به فائده خبر راجع
است و وجه آنكه بآن لازم فائده خبر گويند اينستكه:
مخبر در هرزمانيكه حكم را افاده كند اينمعنا را نيز افاده ميكند كه
بآن عالم و آگاه است ولى اينطور نيست كه هروقت از عالم بودنش بحكم اخبار كند نفس
حكم را نيز افاده نمايد زيرا ممكن است حكم قبل از اخبار براى مخاطب معلوم و روشن
باشد چنانچه كسى كه تورات را حفظ دارد اگر بوى بگويند تورات را حافظ هستى در
اينجا صرفا متكلّم از علم خودش به حافظ بودن مخاطب اخبا نموده نه از اصل حكم.
سپس چنين مىنگارد:
و ناميدن چنين حكمى را به فائده خبر مبنى بر آن است كه شأنش اين
استكه از خبر قصد و اراده شده و از آن استفاده گردد.
و مقصود از اينكه مىگوئيم متكلّم عالم بحكم است اين مىباشد كه صورت
حكم در ذهنش حاصل است و البته در اين مقام ابحاث شريفهاى استكه در شرح يعنى كتاب
مطوّل ذكر نمودهايم.
شرح فارسى:
توضيح
فائده خبر و لازمه فائده خبر
جاى ترديد و شبهه نيست كه مخبرى كه درصدد اداء جمله خبريّه است غرضى
بر اخبارش مترتّبست.