و المقصود من كلمة « التّبادر »
هو انسباق المعنى من نفس اللّفظ مجرّدا عن كلّ قرينة.
ترجمه:
علامت اوّل، تبادر
دلالت هرلفظى بر هرمعنائى بناچار سببى نياز دارد، و فرض سبب خالى از
سه امر ذيل نمىباشد:
1- مناسبت ذاتيّه بين لفظ و معنا و قبلا آنرا باطل كرده و بفسادش آگاه
شديد.
2- علقه حاصل از جانب وضع بين لفظ و معنا.
3- قرينه حاليّه يا مقاليّه بر اراده معناى كذائى از فلان لفظ.
حال اگر بدانيم كه دلالت لفظ بر مناى كذائى صرفا مستند است به نفس
لفظ بدون اعتماد و تكيه بر قرينهاى در اينفرض ثابت و مسلّم مىگردد كه دلالت
مزبور ناشى از علقه وضعيّه مىباشد و اينكه حضرات فرمودهاند: التّبادر علامة
الحقيقة.
مقصود و منظورشان همين معنا است.
و غرض از كلمه « تبادر » انسباق معنا از نفس لفظ بوده بدون اينكه از
هيچ قرينهاى استفاده شود.
بيان مراد
قوله: لا بدّ لها من سبب: ضمير در « لها » به دلالت راجع است.
قوله: المناسبة الذّاتيّة: و مقصود از آن همانطوريكه
سابقا گفته شد اينستكه بين الفاظ و معانى آنها ذاتا با قطع نظر از جعل و وضع
مناسبت و علاقهاى وجود دارد بطورى كه طبعا و فطرتا هركسى از شنيدن لفظ بمعناى آن
منتقل مىشود.
قوله: و قد عرفت بطلانها: يعنى بطلان مناسبت ذاتيّه.
قوله: او العلقة الوضعيّة: يعنى علاقه و انسى كه بين لفظ
و معنا حاصل