داشت اعانت پسر كسى
كه دور انداخت دهان او بعد از جائيدن جگرهاى برگزيدگان را كه هند ملعونه باشد و او
جدّه يزيد بود جگر حمزه سيّد الشّهداء را به دندان گرفت و
خدا آن جگر را از سنگ نمود كه دندانش كارگر نشد آن ملعونه بدور انداخت و چگونه چشم توقّع
از پسر كسى داشت كه گوشت و پوستش از ريختن خون شهيدان روئيد شده و كيف يستبطاء فى بغضنا اهل البيت من نظر
الينا بالشّنف و الشّنآن و الأحن و الاضغان چگونه آرام
مىگيرد از بغض اهل بيت كسى كه هميشه بما نظر بغض و كينه و عداوت داشته ثمّ تقول غير
متأثّم و لا مستعظم .
و اهلّوا و استهلّوا فرحا
ثم قالوا يا يزيد لا تشل منحنيا
على ثنايا ابى عبد اللّه سيّد شباب اهل الجنّة تنكثها بمحصرتك پس از روى جرأت و جسارت بگويد كانّه هيچ گناهى نكرده
و عمل خود را عظيم نشمرده ايكاش مشايخ من كه در جنگ بدر كشته شدند امروز حاضر بودند
و ميديدند چگونه از آل على و آل رسول انتقام كشيدم هرآينه صداى
خود را بشادى و مرحبا بلند مىكردند و مىگفتند اى يزيد شل نشوى دست مريزاد كه خوب
انتقام ما را از بنى احمد كشيدى بعد خم مىشوى و قصد لب و دندان برادرم ابى عبد اللّه
كه آقاى جوانان بهشت است نموده و آن دندانهاى شريف را به چوبى كه
در دست دارى مىزنى و تكيه براو مىكنى و كيف لا تقول ذلك و قد نكأت القرحة و استأصلت
الشّأفة باراقتك دماء ذريّة محمّد صلّى اللّه عليه و آله و نجوم الارض من آل عبد المطلّب
و چگونه نگوئى اين كلام را و حال آنكه شق جراحت نمودى
و زخم را از هم پراكنده كردى
به ريختن خونهاى ذريّه پيغمبر خدا
و ستارگان زمين كه از آل و اولاد عبد المطلّب هستند و تهتف باشياخك زعمت انّك تناديهم
فلتردّنّ و شيكا موردهم و لتودّنّ انّم شللت و بكمت و لم تكن قلت ما قلت و فعلت ما
فعلت و ندا مىكنى مشايخ خود را گمان مىكنى
كه آنها نداى ترا مىشنوند زود است كه تو هم به آنها ملحق