responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 927

پس من ساعتى انديشيدم ديدم حالات و كردار وى همان است كه عيسى بما خبر داده لذا همان ساعت اسلام اختيار كردم و كلمه شهادت گفتم حضرت خيلى بمن ملاطفت فرموده چند روزى كه در مدينه بودم همه روزه خدمت رسولخدا مى‌رسيدم و از فرمايشات او شرايع و حدود و احكام آموختم و از آنجا برگشتم اقبال مرا يار شد وزير پادشاه روم شدم و كسى را از اسلام خود خبر ندادم و در اين مدّت صاحب پنج پسر و چهار دخترم و اينكه تو ديدى امروز در مجلس عيش تو گريه كردم و صيحه و نوحه نمودم براى اين بود بدان اى يزيد روزى از روزها در مدينه خدمت صاحب الوقار و السّكينه مشرف شدم باز در خانه امّ سلمه خاتون بود شرفياب حضرت ختمى‌مآب صلّى اللّه عليه و آله گشتم رايت هذا العزيز الّذى رأسه بين يديك مهينا حقيرا قد دخل على جدّه در اثناى صحبت ديدم همين عزيزى كه تو سر او را بريده‌اى و خوار و حقير در طشت نهاده و چوب ميزنى از در حجره برپيغمبر صلّى اللّه عليه و آله وارد شد با يك جهان شوكت و يك دنيا شكوه تا چشم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به جمال اين عزيز افتاد بغل گشود و فرمود :

مرحبا بك يا حبيبى بيا كه خوش آمدى .

اين بزرگوار آمد روى زانوى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله نشست و جعل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يقبّل شفتيه و ثناياه پيغمبر شروع كرد لب و دندان‌هاى اين بزرگوار را بوسيدن و شنيدم كه فرمود :

بعد عن رحمة اللّه من قتلك و اعان على قتلك يا حسين .

نور ديده از رحمت خداوند دور باد كسى كه تو را بكشد و اعانت در كشتن تو نمايد سپس رو به جانب يزيد پليد نمود و گفت :

اى يزيد تو با چه جرئت همچو عزيزى را كه عزيز خدا و رسول و عزيزكرده فاطمه بتول است چوب به لب و دندانش مى‌زنى افّ لك و لدينك اف برتو و دينى كه دارى .

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 927
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست