سر راه براو گرفت و
در صحراى كربلا او و همراهانش را كشت و سرهاى آنها را براى من فرستاد .
رأس الجالوت گفت : البتّه جائى
كه پسر دختر پيغمبر صلّى
اللّه عليه و آله باشد او اولى و احق به خلافت است از ديگران چقدر كارهاى
شما عجيب است اى يزيد ميان من و حضرت داود عليه السّلام سى و سه پشت و به روايت مرحوم سيّد در لهوف هفتاد پشت مىگذرد
و هنوز يهود مرا تعظيم و تكريم مىنمايند و خاك قدم مرا به عنوان تبرّك برمىدارند
و به سر و صورت خود مىمالند و بىحضور من تزويج نكرده و بدون حضور من امرى را صحيح
نمىدانند امّا شما امّت بىمروّت ديروز پيغمبر شما
از ميانتان غائب شده پسر او
را كشتيد و اللّه انتم شرّ امّة به خدا سوگند شما بدترين امّتهاى عالم مىباشيد .
يزيد از سخنان رأس الجالوت در غضب شده گفت : اگر نه آن بود
كه پيغمبر ما فرمود : من اذى معاهدا كنت خصمه يوم القيامة يعنى كسى كه اذيت كند نامسلمانى را
كه در پناه اسلام است و عهدى كرده و برسر عهد خود مانده خصم
او در قيامت خواهم بود هرآينه تو را مىكشتم .
رأس الجالوت گفت : اى يزيد اين
سخن را به خود بگو، اين جواب برضرر تو است زيرا پيغمبرى كه
خصم كسى باشد كه معاهد را اذيت كند آيا خصم تو كه اولاد او را اذيت كردهاى نخواهد
بود، قربان همچو پيغمبرى، پس رأس
الجالوت رو كرد به سر بريده امام عليه السّلام و عرضه داشت .
يا ابا عبد اللّه اشهد لى عنه جدّك انّى اشهد ان لا اله الّا اللّه و
انّ جدّك محمّدا رسول اللّه .
اى ابا عبد اللّه در نزد جدّت شهادت بده كه من از جمله گروندگان به او بوده و به وحدانيّت خدا و رسالت جدّت پيغمبر شهادت
مىدهم .
يزيد گفت از
دين خود خارج و داخل در دين اسلام شده و من هم پادشاه