حالت خراب نعرهزنان شادىكنان در رسيدند و هو سكران و من الخمور ملأن
ضرير از شمر شرير بعضى ناسزاها نسبت به امام عليه السّلام شنيد طاقت نياورده غيرت مسلمانى
بروى غالب آمده پيش رفت
عنان اسب شمر را گرفت و گفت اى لعين بىدين يا عدّو اللّه رأس من نصبته على السّنان و بنات من سبيتها
بالظّلم و العدوان الى آخر اى دشمن خدا اين سر كيست كه برنيزه كرده و اين عيال كيست
كه برشتر نشانده خدا دستهايت را قطع و چشمهايت را
كور كند
شعر
شما را ديدهها بىنور بادا
دل از ديدار حق مهجور بادا
شما را جاى جز سجّين مبادا
ز حق جز لعنت و نفرين مبادا
همينكه شمر ملعون اين سخنان از ضرير شنيد آن بدمست شيطانپرست رو به ملازمان
و غلامان خود كرد كه سزاى اين بىادب را بدهيد كه به يكبار آن اشرار برضرير حمله آوردند
مردم شهر نيز بروى سنگ و چوب و
خشت زدند و الفتى كان شديد المهراس ثابت الأساس فشدّ عليهم جوان از جمله شجاعان بلكه
سرآمد زمان بود در شجاعت جست و شمشيرى در ربود حمله برآن كفركيشان كرد غوغا و ولوله
و بانگ هياهو و هلهله از مردم برآمد
چه گويم كه آن يكتن پرهنر
چه سازد به يكدشت پرگور خر
زدندش ز اطراف بس چوب و سنگ
جهان شد به ديدار وى تار و تنگ
سر و پيكر آن جوان دلير
شد از ضربت چوب همچون خمير
بيفتاد از پا ضرير جوان
تنش زير خشت و حجر شد نهان
مردم يقين برهلاكت وى كردند از او درگذشتند به همان حالت افتاده در غش
بود تا شطرى از شب رفت بهوش آمد خود را مثل مرغ پركنده ديد
افتان و خيزان برخاست روان شد در آن نزديكى مقبره جمعى از پيغمبران بود
كه مردم زيارتگاه كرده بودند خود را بدانجا رسانيد ديد جماعتى با سرهاى برهنه و گريبانهاى پاره