فقالت بفيك ايها القائل الكثكث و لك الاثلب افتخرت بقتل قوم زكّاهم اللّه
و طهّرهم و اذهب عنهم الرجس فاكظم و اقع كما اقعى ابوك و انما لكل امرء ما قدمت يداه
حسد تمونا ويلا لكم على ما فضّلنا اللّه عليكم
فما ذنبنا ان جاش دهرا بحورنا
و بحرك ساج لا يوارى الدّعا مصا
ذلك فضل اللّه يوتيه من يشاء و اللّه ذو الفضل العظيم و من لم يجعل اللّه
له نورا فما له من نور [1]
در آغاز سخن بارى تعالى را ستايش و نيايش كرد رسول مختار صلّى اللّه عليه
و آله را درود گفت و
جد بزرگوار خويش حيدر كرار را به مفاخر و مناقب بستود شمّهاى از مشاهد مأثوره و مآثر
محموده آنجناب در رفع دعايم دين و هدم قواعد شرك و ابتلا و محن امير المؤمنين تا هنگام
شهادت برشمرده شرحى از فضايل خانواده نبوّت حديث فرموده خذلان و غدر و خديمت كوفيان
با پدر بزرگوار خويش باز راند پس گفت : اى مردمان كوفه
خداوند عز اسمه شما را بما بيازمود و ابتلاى ما بشما بيفزود و آزمايش ما بسى نيكو نمود
شما مكّاران ما را كه خزّان علم و مخزن حكمت و حجّت او بربندگانيم به دروغ انگاشتيد
و كافر پنداشتيد خون ما حلال و مال ما به غارت برده مباح شمرديد گوئى كه از اولاد ترك و كابليم، جد من امير المؤمنين را شهيد كرديد و ديروز پدرم سيّد الشهداء را كشتيد اينك خون ماست كه از تيغهاى شما همى ريزد و اين
جمله بدان كينه ديرينه بود كه از ما بدل اندر داشتيد تا ديدهاى شما روشن و دلهاى شما
مسرور گشت همى بايد تا برين كردار شنيع شادمانى مكنيد كه
برسخط و غضب الهى تجرى نمودهايد و البته خداوندتان كيفر بدهد حاليا منتظر نقمت و لعنت
باشيد بسى برنگذرد كه خداوند شما را بريكديگر بگمارد تا شمشيرها بركشيده خون هم بريزيد
و باز آن جهان به