منتهى پيغمبرى را
از جنس خودشان كه بشر باشد برانگيخته تا او واسطه بين حق و خلق باشد چه آنكه اگر پيامبران و
رسولان را از صنفى ديگر برمىگزيد مردم از آنها نفرت و دورى مىجستند و دستورات الهى
را از ايشان نمىپذيرفتند، پس چون پيامبران بسوى
خلق مبعوث شدند و از جنس خودشان بودند بناچار همچون ايشان طعام خورده و در بازارها
راه رفته و حركات و سكناتشان مانند ساير بشر و انسانها مىباشد و اين معنا سبب شد كه
مردم به ايشان گفتند : شما مثل ما هستيد
لذا ما فرامين و دستورها را از شما نمىپذيريم مگر آنكه معجزهاى ارائه دهيد تا بدينوسيله
بدانيم شما انسانهاى ويژه و خاصى هستيد غير از ما، پس حق
تعالى در دست پيامبرانش معجزاتى قرار داد كه بشر از اتيان مثل آنها عاجز
و ناتوان بود مثلا معجزه طوفان را به برخى داد كه بواسطهاش طاغيان و سركشان را غرق
فرمود و بعضى ديگر را چنان قرار
داد كه وقتى خود را در آتش انداخت بجاى اينكه آتش او را طعمه خود كرده و بسوزاند برايش
سرد و سالم گرديد و پارهاى را چنان معجزه عطاء فرمود كه از سنگ سخت شترى را بيرون آورد و در پستانش شير قرار داد و براى بعضى ديگر دريا را شكافت و سنگ را منفجر ساخت و از
آن چشمه را روان ساخت و عصايش را كه چوب خشكى بود به اژدها مبدّل ساخت و آن اژدها تمام سحر سحره و جادوگران را
بلعيد و ببرخى ديگر اين معجزه را ارزانى نمود كه كورها را بينا ساخته و مبتلايان به
مرض برص را شفا مىداد و براى پارهاى ديگر
ماه را دو حصه نمود و بهائم و چهارپايان را
وادار كرد كه با او صحبت كنند و ....
پس چون انبياء
عظام اين معجزات را آورده و خلق از اتيان نظير آنها عاجز و ناتوان ماندند تقدير الهى
براين قرار گرفت و حكمتش اقتضاء نمود كه انبياء را با داشتن اين
معجزات در حالى غالب و در حالى ديگر مغلوب قرار دهد زمانى قاهر و در وقتى ديگر مقهورشان
نمود زيرا اگر در تمام احوال غالب و قاهر بودند مردم