برهانم، اگر به من نمىدهيد پس اين
طفل را بگيريد و ببريد كنار نهر و آبى به لب عطشانش برسانيد و بياوريدش تا من وى را
به مادرش برسانم .
گفتند : اى حسين قطرهاى
از آب بدون اذن امير نه بتو و نه به اولاد و ذريّات تو نخواهيم چشانيد در همين موقع حرملة بن كامل ملعون فاستهدف حلق الرّضيع و عبرت النشابة
من حلقه الى عضد الحسين عليه السّلام .
تير حرمله از حلقوم على اصغر گذشت و
به بازوى امام عليه السّلام رسيد، امام عليه السّلام خون گلوى آن
مظلوم را گرفت و به آسمان پاشيد، پس طفل
را با چشم اشگبار نزديك خيام آورد و مادرش شهربانو را طلبيد
و فرمود :
اخرجى و خذى ابنك الشهيد فانّ جدّه سقاه من الكوثر، بگير طفل شهيد خود
را كه جدّش ساقى كوثر او را سيراب كرد .
شهربانو
طفل خود را گرفت .
زبانحال شهربانو در شهادت فرزندش
جان مادر ز برم از چه جدا گشتى تو
همره باب گرامى به كجا رفتى تو
دل مجروح من از هجر چرا خستى تو
از چه اى بلبل من لب ز نوا بستى تو
بكجا رفتى و اينك ز كجا آمدهاى
با فغان رفتى و خاموش چرا آه
چشم بگشا و ببين ديده گريان مرا
پنجه آور و بخراش تو پستان مرا
شير اگر نيست مرا شيره جان ميدهمت
از سرشگ مژگان آب روان مىدهمت
شرحى ديگر در شهادت شاهزاده على اصغر سلام اللّه عليه