responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 629

مقدمات ميدان رفتن شاهزاده قاسم عليه السّلام‌

علّامه مجلسى مى‌فرمايد : فلمّا نظر الحسين عليه السّلام قد برز اعتنقه همينكه امام عليه السّلام ديدند قاسم براى مبارزه بيرون آمد و مهيّاى جانبازى شده و اذن مى‌خواهد او را در بغل گرفت و شروع كرد به گريستن قاسم هم باتّفاق عمو در گريه شد فجعلا يبكيان حتّى غشى عليهما آن‌قدر هردو گريستند كه هردو به حالت غش افتادند .

مرحوم طريحى در منتخب فرموده : امام عليه السّلام پس از گريستن فرمود : يا ولدى اتمشى برجلك الى الموت اى نور ديده مى‌خواهى با پاى خود به طرف مرگ روى؟

قاسم عرض كرد : دوحى لروحك الفداء و نفسى لنفسك الوقاء و كيف يا عمّ و انت بين الاعداء وحيدا فريدا .

عمو جان روانم فداى تو باد، چگونه با پاى خود بطرف مرگ نروم و حال آنكه مى‌بينم تو در ميان دشمن غريب و تنها مانده‌اى فلم يزل الغلام يقبل يديه و دجليه آن‌قدر قاسم به دست و پاى عمو بوسه زد تا عمو را راضى كرد .

حضرت اشتياق قاسم را به نهايت ديد چشم از وى پوشيد ثمّ انّ الحسين شقّ اذياق القاسم و قطع عمامته نصفين حضرت بدست مبارك خود گريبان و آستين قاسم را دريد و عمامه‌اش را دو نيم كرد نيمى را برسرش بست ثمّ اولاها بوجهه قطعه ديگر را به صورت كفن به گردنش انداخت و آن جوان را باين شكل آراست كه هركه او را باين هيئت ببيند ترحم كند و دلش بريتيمى و جوانى او بسوزد و شمشيرى هم به كمرش بست .

قاسم به جهت خداحافظى به خيمه آمد، عروس چشمش به داماد افتاد او را عازم جهاد ديد از جا جست پيش دويد

عرض كرد : پسر عمو چه اراده دارى؟

قاسم فرمود : اراده جان‌نثارى دارم، دختر عمّ عروسى ما به قيامت افتاد .

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 629
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست