responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 581

بوى مرا معطّر و حسب مرا اعلى مى‌نمايد، علاوه براين اى مولا به خدا دست از دامنت برنمى‌دارم حتّى اختلط هذا الدّم الاسود مع دمائكم تا اينكه خون سياه خود را با خونهاى لطيف و شريف شما شهداء آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله مخلوط و مخروج نمايم .

اين بگفت و زارزار مثل ابر بهار گريست، امام عليه السّلام نيز به گريه درآمد فرمود :

اى غلام سعادت انجام برو كه ما هم از قفا مى‌آئيم .

پس آن غلام رو به حوالى خيام بانوان با احترام آورد آهى سوزناك برآورد و گفت : اى بانوان حرم و اى خواتين محترم جون است با شما خداحافظى مى‌كند و از شما حلاليت مى‌طلبد .

شيون از ميان حرم بلند شد، اطفال خردسال كه جون انس داشتند بيرون آمدند اطراف غلام حلقه زدند و مى‌گريستند و چون يكان يكان را تسليت و دلدارى داد و به خيمه فرستاد مانند شير غضبناك روى به آن قوم ناپاك آورد و به روايت محمّد بن ابيطالب اين رجز را خواند :

سوف ترى الكفّار ضرب الاسود

بالمشرفّى الصّارم المهنّد

اذبّ عن سبط النبىّ احمد

اذبّ عنهم باللّسان و اليد

ارجو بذاك الفوز عند المورد

من الاله الواحد الموحدّ

اين بگفت و مانند نهنگ تيز چنگ خود را برآن قوم بى‌نام و ننگ زد و در بحر جنگ غوطه خورد بسى سواران را پياده و پيادگان را به جهنم روانه كرد

شعر

در آن سهمگين وادى پرخطر

كه مرغ از هوايش نكردى گذر

بكوشيد تا زخم بسيار خورد

درافتاد از پا و لب تشنه مرد

چون برزمين افتاد پيوسته ديده بود كه هرشهيدى از زين به زمين مى‌افتاد سلطان دين را به بالين خود مى‌خواند و عزيز فاطمه به بالينش مى‌آمد و مى‌نشست با هركدام به نوعى مهربانى مى‌فرمود لذا طمعش به حركت آمد از گوشه چشم‌

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 581
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست