responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 580

بناى دشنام دادن و ناسزا گفتن نهاده‌اند غيرتش به جوش آمد و احوالاتش دگرگون گشت بطورى كه گويا نمى‌توانست روى پا بند شود، امام عليه السّلام به روى او نظر كرد و اضطرابش را ديد و فرمود : چه اراده داشته و در چه خيالى مى‌باشى؟ انت فى اذن منى، اختيار تو با من است .

جون عرض كرد : قربانت خيال دارم كه سر در قدمت بيندازم كه ديگر تاب و طاقت ديدن اين حار زار تو را ندارم و نمى‌توانم غريبى تو را به چشم خود ببينم و قدرت شنيدن ناسزا گفتن به تو را ندارم .

حضرت فرمودند : انّما تبعتنا طلبا للعافية فلا تبتلى بطريقتنا، تو در اين سفر با ما همراه شدى اميد عافيت و سلامتى داشتى اكنون اينجا زمين بلاء است باخبر باش خود را براى خاطر ما مبتلا به بلاء نسازى .

غلام ديد مولا بخاطر عطوفت و كرم از او عذر مى‌خواهد، خود را به قدمهاى آقا انداخت عرض كرد :

مولاى من نه اينكه تصور فرمائى من درمانده‌ام، از روى كراهت و بى‌ميلى عازم جان باختن شده‌ام، نه و اللّه بلكه ملاحظه مى‌كنم كه در روز رفاهيّت و آسودگى كاسه‌ليس شما بوده‌ام، امروز كه روز درماندگى است چطور شما را تنها و غريب بگذارم‌

شعر

روا باشد از من كه روز رفاه‌

كنم كاسه‌ليس درگاه شاه‌

به هنگام سختى و بد روزگار

تو را خوار بگذارم اى شهريار

قربانت بروم، مى‌دانم چرا عذر مى‌آورى و ميل جان فدا كردن مرا ندارى، و اللّه انّ ريحى لمنتن و انّ حسبى لئيم ولونى لاسود، به خدا قسم مى‌دانم بوى من متعفن است و حسب و نژاد من تباه است و رويم سياه مى‌باشد، امّا اى مولا تو را به خدا به اين اوصاف زشت مرا از راه بهشت محروم مفرما كه بهشت خدا روى مرا منوّر و

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 580
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست