responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 479

حرّ فرمود : اى خاكسار حق را مى‌دانى و ميپوشى و شربت شيرين نماى جان كاه غرور را مى‌نوشى صفوان در غضب شد و نيزه را حواله سينه حرّ كرد، حرّ نيزه برنيزه‌اش انداخت و پس از ردوبدل شدن چند طعن، نيزه او را شكست و در همان گرمى و نرمى سنان نيزه برسينه‌اش زد چنانكه به مقدار يك گرز از پشتش بيرون آمد، پس با همان نيزه او را از صدر زين در ربود برسر دست آورد چنانچه هردو لشگر مى‌ديدند چنان برزمينش زد كه تمام استخوانهايش آرد شد غريو از هردو سپاه برآمد .

صفوان سه برادر داشت كه پس از كشته شدن او هرسه برادر به جناب حرّ حمله كردند آن شير نر نعره رعدآسائى از جگر بركشيد و خداى را به عظمت ياد نمود ابتداء دوال كمر يكى از آن دو را گرفت و از خانه زين ربودش و چنان برزمين زد كه گردنش شكست و ديگرى را چنان تيغ برسر زد كه تا صندقچه سينه‌اش شكافت سوّمى رو به هزيمت نهاد كه آن دلاور همچون صيّاد كه به دنبال صيد باشد از عقب وى تاخت همينكه نزديك وى رسيد با نيزه چنان به پشتش نواخت كه سر سنان از سينه پركينه‌اش بيرون آمد و به دار البوار ملحق شد سپس رو به جانب قبله عالم كرد و عرضه داشت يابن رسول اللّه آيا مرا بخشيدى و از من خشنود شدى؟

امام عليه السّلام فرمودند : نعم انت حرّ كما سمّتك امّك، آرى من از تو خوشنودم و تو آزادى چنانچه مادر تو را نام نهاد يعنى فردا از آتش دوزخ آزاد خواهى بود .

حرّ اين بشارت كه شنيد با نشاط تمام روى به ميدان نهاده حرب در پيوست بهر جانب كه مى‌تاخت از كشته پشته مى‌ساخت و به هرطرف كه روى مى‌نهاد مرد و مركب برروى هم مى‌فتاد، مقارن اين پياده‌اى دويد و اسب حرّ را پى كرد، حرّ پياده به حرب درآمد شعله خشم جهانسوزش زبانه كشيد و نايره قهر غبرت‌افروزش اشتعال پذيرفت .

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 479
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست