ايشان چهار نفر
بودند چون موكّلين آب آنها را مشاهده كردند، گفتند : شما كه باشيد تا ما رئيس خود را خبر دهيم؟
ميان برير و رئيس ايشان قرابتى بود، پس چون او
را خبر دادند، گفت : ايشان را راه
دهيد تا آب بياشامند، چون داخل
آب شدند و سردى آب را احساس كردند برير و اصحابش صدا به گريه بلند
كرده و گفتند : خدا لعنت كند اين سعد را، اين آب جارى است و به
جگر آل پيغمبر قطرهاى نمىرسد پس برير گفت : پشت سر
خود را نگاه كنيد و تعجيل نموده آب برداريد كه دلهاى اطفال حسين از تشنگى گداخته است و شما نياشاميد تا اينكه جگر اولاد فاطمه سيراب شود .
ايشان گفتند : قسم به خدا اى
برير ما آب نمىآشاميم تا دلهاى اطفال حسين سيراب شود .
شخصى از موكّلين اين سخن بشنيد و گفت شما
خود داخل آب شديد كافى نيست كه براى اين خارجى آب مىبريد قسم به خدا كه اسحق را از
اين خبر مىكنم .
برير گفت : اى مرد كتمان
كن امر ما را، پس برير
بنزديك او رفت كه وى را گرفته باشد
تا خبر به اسحق نرساند آن مرد فرار كرد و اسحق را اطّلاع داد .
اسحق گفت سر
راه برايشان بگيريد و آنها را نزد من آوريد و اگر ابا كنند با ايشان مقاتله كنيد، پس سر راه را بربرير و اصحاب او گرفتند، مجملا
مقاتله بين ايشان درگرفت و برير شروع به موعظه نمود، صداى او به گوش امام عليه السّلام رسيد، چند نفر
فرستاد كه او را يارى كنند، پس ايشان
رفتند و موكّلين فرار كردند .
آب را آوردند، اطفال بيك دفعه برسر آب جمع شدند و شكمها و سينهها را
برمشگ گذاشتند كه ناگاه بند مشگ باز شد و آن برزمين ريخت، كودكان
بيك دفعه به فرياد آمدند .
برير برصورت خود زد و گفت : و الهفاه برجگر
دختران فاطمه صلوات الله و