لشگر را ملاحظه مىكنم، اگر اين گروه سپاه
دشمن باشند و كار ما به قتال منجر شود پناهگاه نداريم پس بايد پيش از
وقت فكر پناهگاه و سنگرى باشيم .
يكى از اصحاب عرض كرد :
فدايت
شوم هذا ذوجشم الى جنبك در پهلوى راه
شما جايگاهى است كه آن را ذوجشم مىخوانند از سمت چپ ميل
كنيد تا به آنجا پناه ببريم .
حضرت فرمان دادند كه لشگر به طرف چپ مايل
شوند و به آن مكان بروند، چند قدمى
بيش نرفته بودند كه جاسوسان آن لشگر به امير و سردارشان خبر داده و بفرمان او رو به
اردوى همايون آوردند، اهل اردو يقين كردند كه مقصود و منظور آن لشگر ايشان مىباشند
بهرصورت لشگر دشمن مانند مور و ملخ رو به سوى اردوى كيوان شكوه آوردند و چنان با عجله و شتاب حركت مىكردند كه قصدشان اين بود زودتر از سپاه امام عليه
السّلام به ذوجشم برسند ولى لشگريان امام عليه السّلام پيشدستى كرده
خود را سريعتر به آن مكان رسانده و آنجا را اشغال نمودند و بدستور امام عليه السّلام
خيمه و خرگاه را برپا كرده و در آنجا قرار و آرام گرفتند و
لشگر دشمن كه تعدادشان به هزار سوار مىرسيد در مقابل اردوى كيوان شكوه منزل نمودند
سردار اين سپاه حرّ بن يزيد رياحى بود كه قبلا شطرى از مكالمات و گفتگوهايش با امام عليه السّلام را نقل كرديم و چنانچه پيشتر گفتيم به
روايت مرحوم مفيد در ارشاد وقت نماز ظهر كه شد امام عليه السّلام به حجّاج بن مسروق
فرمودند اذان بگويد و پس از
اتمام اذان وجود مقدس سرور آزادگان حضرت ابى عبد اللّه الحسين همچون خورشيد تابان از
خيمه طلوع نموده و بيرون آمدند در حالى كه ازار و ردائى به تن داشته و نعلينى به پا كرده بودند با لباسى مخفف در پيش روى
دو لشگر ايستادند و حمد و ثناى الهى بجاى آورده و شطرى سپاه دشمن را ملامت نموده و
فرمودند :
اى مردم من به خواهش دل خود به سوى شما نيامدم تا كاغذهاى متكثره شما
و