آوردهاند حمزة بن مغيره كه خواهرزاده عمر سعد بود ديد كه خالش عزم محاربه
با امام حسين را جزم كرده به نزديك وى آمد و گفت : اى خال تو چرا به حرب امام حسين مىروى كه يكى از گناهان بزرگ
است و مستلزم قطع رحم و موجب اشتهار به غدر و بىوفائى، تو مرتكب چنين امر چرائى؟
عمر سعد گفت : اى فرزند اگر چنين نكنم ايالت و حكومت بمن نمىرسد .
حمزه گفت : به خدا سوگند
كه ترك امارت و خروج از دنيا بهتر از آنست كه نزد خدا روى و خون حسين در گردن تو باشد .
پسر سعد
در انديشه دور و دراز افتاده خواست كه آن عزيمت را فسخ كند عاقبت حبّ جاه ديده بصيرت
او را پوشانده در چاه افتاد
و با پنج هزار سوار و