responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 307

پسر زياد گفت : معارف كوفه را برمن مى‌شمارى، من خود ايشان را مى‌بينم اگر دل مرا از كار حسين فارغ كنى دوست عزيز باشى و الّا مثال رى بازده و در خانه بنشين تا تو را به اكراه و تكليف برهيچ كار ندارم .

عمر خاموش شد و خشم پسر زياد زيادت گشت او را گفت اگر نروى و با حسين بن على جنگ نكنى و فرمان من در كار او به امضاء نرسانى بفرمايم تا گردن تو را بزنند و سراى تو غارت كنند .

عمر گفت چون كار بدين درجه رسيد و ضرورت پيش آمد چنان كنم كه امير مى‌فرمايد ....

مرحوم ملّا حسين كاشفى در روضة الشّهداء مى‌نويسد :

وقتى رسول ابن زياد از خدمت حضرت امام حسين عليه السّلام بازگشت و خبر انداختن نامه و جواب ننوشتن آن حضرت را بياورد غضب پسر زياد افزوده شد و روى به حضّار مجلس خود كرد كه كيست از شما متصدى حرب حسين گردد و هربلده‌اى از بلاد عراق كه طلبد به وى ارزانى دارم، هيچ كس جواب نداد، نوبت دوّم، سوّم نيز كس اجابت نكرد، القصّه عمر سعد را پيش طلبيد و گفت : مدّتى شد كه مى‌شنوم تو آرزوى حكومت رى دارى و فى الواقع آن ولايت وسيع است و عرصه فسيح دارد و مداخل اموال آن بسيار و بى‌شمار است حالا مى‌خواهم كه منشور رى و طبرستان بنام تو نويسم و اين آرزوى تو را از خلوت قوت به صحراى فعل آرم .

عمر سعد خدمت كرد و ابن زياد بفرمود تا منشور حكومت رى و ايالت طبرستان به نام وى نوشته بياورند و او را خلعت گرانمايه پوشانده مركبى با ساخت زر پيش وى كشيدند، پس گفت : اى عمر سعد من تو را سپهسالارى لشگر مى‌دهم و حالا حاكم رى شدى و پنجاه خروار زر از نقد به تو مى‌بخشم و اين همه بشرط آن است كه به كربلاء روى و حسين را به بيعت يزيد درآورى يا سر وى و

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 307
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست