responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 291

را كفايت كند .

عمر گفت : امروز مرا مهلت ده تا در اين كار بينديشم .

گفت : چنين باشد .

عمر به خانه آمد و با دوستان و متّصلان خويش در اين كار مشاورت كرد، هيچ كس مصلحت نمى‌ديد كه او كشتن حسين را قبول نمايد، همگان او را بترسانيدند .

حمزة بن المغيره كه برادر خواهر او بود روى بدو آورد و گفت : زينهار كه جنگ حسين و كشتن او را قبول نكنى كه خويش را در گناهى برزگ اندازى و اللّه اگر تو را در دنيا هيچ چيز نباشد بهتر از آن است كه بدان جهان روى و خون حسين بن على عليهما السّلام را در گردن داشته باشى .

عمر خاموش شد، امّا به هيچ نوع دل از ولايت رى برنمى‌توانست گرفت، ديگر روز بامداد بنزديك ابن زياد آمد، عبيد اللّه از او پرسيد كه اى عمر چه انديشه كردى؟

گفت : اى امير تو انعامى فرمودى پيش از آنكه مبحث حسين بن على در ميان آيد مردمان مرا تهنيت گفتند اگر امروز مثال از من بازستانى خجل شوم لطف كن و مرا به قتال حسين بن على مفرماى و آن ولايت برمن مقرّر دار، امروز در كوفه جماعتى هستند از اشراف چون اسماء بن خارجه و محمّد بن اشعث و كثير بن شهاب و غيره، بهريك از ايشان كه اين خدمت فرمائى منتها پذيرند و خاطر امير را از اين دغدغه فارغ گردانند، از راه كرم و احسان مرا از كشتن حسين بن على بن ابيطالب معاف دار .

پسر زياد گفت : معارف كوفه را برمن مى‌شمارى، من خود ايشان را مى‌بينم اگر دل مرا از كار حسين فارغ كنى دوست عزيز باشى و الّا مثال وى بازده و در خانه بنشين تا تو را به اكراه و تكليف برهيچ‌گاه ندارم عمر خاموش شد و خشم پسر زياد زيادت گشت او را گفت اگر نروى و با حسين بن على جنگ نكنى و فرمان من‌

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 291
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست