عباس بن سهل [156] گويد: محمد بن ابى حذيفه [157] بود كه مصريان را
بر كشتن عثمان تحريض كرد و آنان را به سوى او گسيل داشت. چون مصريان آمدند و عثمان
را محاصره كردند، او كه در مصر مانده بود بر عبد اللّه بن ابى سرح- يكى از بنى
عامرين لؤى- كه از سوى عثمان عامل مصر بود خروج كرد و او را از شهر براند و خود به
مردم نماز گزارد. ابن ابى سرح از مصر بيرون آمد و در آن قسمت از اراضى مصر كه هم
مرز فلسطين است، فرود آمد و چشم به راه فرمان عثمان نشست.
در اين حال سوارى از راه برسيد. ابن ابى سرح پرسيد: اى بنده خدا چه
خبر آوردهاى؟ ما را از آنچه مردم مىكنند خبر ده. سوار گفت: بر جايت بنشين كه
مسلمانان عثمان را كشتند. ابن ابى سرح گفت:إِنَّا لِلَّهِ وَ
إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. اى بنده خدا، سپس چه كردند؟ سوار گفت: با پسر عمّ رسول اللّه (ص) على
بن ابى طالب (ع) بيعت نمودند. ابن ابى سرح گفت:إِنَّا لِلَّهِ وَ
إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. آن مرد گفت: گويى حكومت على (ع) براى تو همان قدر فاجعه است كه قتل
عثمان؟ گفت: آرى. آن مرد در او نيك بنگريست و گفت: پندارم كه عبد اللّه بن ابى سرح
امير مصر باشى؟ گفت: آرى، همانم. آن مرد گفت: اگر جان خويش مىخواهى بىدرنگ بگريز
تا جان برهانى، كه رأى امير المؤمنين درباره تو و يارانت، بس ناگوار خواهد بود.
اگر بر شما دست يابد يا شما را خواهد كشت يا از بلاد مسلمانان تبعيد خواهد كرد و
بعد از من اميرى كه براى مصر معين شده از راه خواهد رسيد. ابن ابى سرح پرسيد: او
را چه نام است؟ گفت:
قيس بن سعد بن عباده انصارى. ابن ابى سرح گفت: خداوند محمد بن ابى
حذيفه را از رحمت خود دور كند كه در حق پسر عمّش ستم كرد و بر او خروج نمود. او را
سرپرستى كرده بود و پرورده بود و در حق او نيكيها كرده بود و او در حقش بدى كرد.
بر عاملش بشوريد و مردان بر سر او فرستاد تا كشته شد.