responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الغارات نویسنده : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    جلد : 1  صفحه : 66

آن مرد را كشت. دعوى به معاويه بردند. معاويه به يكى از ياران على (ع) نامه نوشت و حكم آن از او پرسيد. على (ع) گفت: آيا در قلمرو ما چنين اتفاقى افتاده؟ گفتند: معاويه نامه نوشته و پرسيده است. على (ع) گفت: اگر چهار شاهد نياورد كه به آن عمل شهادت دهند بايد قصاص شود.

ابو حيره [125] گويد: روزى مردى نزد على (ع) آمد. على (ع) پرسيد: از كجا مى‌آيى؟

گفت: از مردم عراق هستم. گفت: از كجاى عراق؟ گفت: از بصره. على (ع) گفت: اين شهر اولين شهرى است كه ويران مى‌شود يا در آب غرق مى‌شود، يا در آتش مى‌سوزد. تنها بيت المال و مسجدش بر جاى مانند و چون سينه كشتى نمودار باشند. پس، از آن مرد پرسيد كه خانه تو در كجاى شهر است؟ گفت: در فلان جا. على گفت: بر تو باد به اطراف شهر، به اطراف شهر.

شرحبيل [126] گويد: على (ع) گفت: چه خواهيد كرد با فرمانروايى كودكانى از قريش؟

قومى كه در آخر الزمان مى‌آيند اموال را ميان خود دست به دست مى‌كنند و مردان را مى‌كشند.

اوس بن حجر ثمالى كه از حاضران بود گفت: در آن هنگام- به كتاب خدا سوگند- با آنان مى‌جنگيم. على (ع) گفت: به كتاب خدا سوگند كه تو دروغ مى‌گويى.

حسن بن بكر بجلى [127] گويد: پدرم گفت كه ما، در رحبه، در نزد على (ع) بوديم. چند تن نزد او آمدند و سلام كردند. چون على (ع) در ايشان نگريست، نشناختشان و پرسيد از مردم عراق هستيد، يا جزيره [128]؟ گفتند: نه، از مردم شام. پدرمان مرده و مالى بسيار و فرزندانى بسيار، از زن و مرد، بر جاى نهاده. در ميان ميراث بران كسى است كه هم شرم زنان دارد و هم آلت مردان و مدعى است كه بايد چون مردان ارث برد و ما نمى‌پذيريم. على (ع) گفت: پس معاويه چه كاره است؟ گفتند: نزد او داورى برده‌ايم، در قضاوت در ماند. على (ع) به چپ و راست نگريست و گفت: خداوند لعنت كند قومى را كه به قضاوت ما رضا مى‌دهند و در دين، بر ما طعنه مى‌زنند. به نزد او رويد و بنگريد كه از كجا بول مى‌كند. اگر از آلت مرديش بول مى‌كند، چون مردان ارث مى‌برد و اگر از جاى ديگر، چون زنان. آن مرد بول كرد و همانند مردان به او ارث دادند.

ابن عباس گويد: على (ع) مى‌گفت كه اولين جماعتى از مردم روى زمين كه هلاك شوند، قريش و ربيعه باشند. گفتند: چگونه؟ گفت: قريش را پادشاهى هلاك كند و ربيعه را تعصب.

با حذف اسناد گويد: على (ع) گفت كه به خدا سوگند قتال نمى‌كنم مگر از بيم آنكه بزى از بنى اميه بر كرسى خلافت بجهد و دين خدا را به بازى گيرد.

نام کتاب : الغارات نویسنده : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    جلد : 1  صفحه : 66
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست