به على (ع) خبر رسيد كه عمرو بن عاص در شام بر منبر شده و از او عيب
گرفته است. على- (ع) به منبر رفت و حمد و ثناى خداوند به جاى آورد و گفت:
«شگفتا از پسر نابغه [58]. به مردم شام گفته است كه على مردى شوخ طبع است و
اهل لعب و بازيچه كه كارهاى عبث مىكند و همواره چنين مىكند. به خدا سوگند كه
دروغ گفته و به سخنى گناهآلود زبان گشوده. آيا ياد كردن مرگ و ترس از خدا و روز
شمار او را از اين كردارهاى ناپسند بازنمىدارد. بدانيد كه بدترين سخنان، سخن دروغ
است و او مىگويد و دروغ مىگويد، وعده مىدهد و خلاف وعده مىكند. مىخواهد و با
ستيزه مىخواهد و چون از او چيزى خواهند بخل مىورزد و پيمان مىشكند و پيوند
خويشاوندى مىگسلد. چون زمان جنگ فرا رسد، تا آنگاه كه هنوز شمشيرها بر فرقها
ننشسته امر و نهى فراوان مىكند و چون كشتار فرا رسد مكيدت خويش آشكار كند و بر
قفا افتد و بند از شلوار بگشايد و عورت خويش بنمايد. قباحت بر او باد و خدا صورتش
را زشت گرداند.
و از ايشان بود: مغيرة بن شعبة
على بن نعمان [59] گويد: كه على (ع) مىگفت: اگر قدرتى به دست آورم
مغيره را سنگسار مىكنم و مغيره همواره على را عيب مىكرد.
جندب عبد اللّه گويد: در نزد على (ع) سخن از مغيرة بن شعبه وجد او با
معاويه به ميان آمد.
گفت: مغيره چيست؟ اسلام آوردن او به اين سبب بود كه در ميان قوم خود
قتلى مرتكب شد و مالى ربود و به نزد رسول اللّه (ص) آمد و اسلام آورد و به او
پناهنده شد. به خدا سوگند از آن زمان كه اسلام آورده هيچ كس در او خضوع و خشوعى
نديده است. او از قبيله ثقيف بود:
فرعونان پيش از رسيدن روز قيامت كه از حق دورى جويند و آتش افروزان
جنگند و ياريگران