نام کتاب : فرهنگ تشريحى اصطلاحات اصول نویسنده : ولایی، عیسی جلد : 1 صفحه : 160
يكى عام و ديگرى خاص با دلالت ظنى باشد. مثلا در يك مورد مىگويد:
علما را احترام كن و در مورد ديگر مىگويد: سزاوار است احترام علماى فاسق. [1] چون ظهور «ينبغى» در استحباب قوىتر از ظهور «اكرم» در وجوب است،
پس ينبغى بر اكرم مقدم مىشود، و جمع بين اين دو، وجوب احترام علماى عادل و
استحباب احترام علماى فاسق است.
3. در جايى كه يكى
از دو دليل «حاكم» و ديگرى محكوم، يا يكى وارد و ديگرى مورود باشد،
«حاكم» و «وارد» مقدم بر محكوم
و مورود است. به مبحث «حكومت» و «ورود» رجوع شود.
4. هرگاه دو دليل
از نظر ظهور مساوى باشند، اما از نظر عرف هريك از دو دليل قرينه بر تصرف در دليل
ديگر باشد. جمع بين آن دو در اين است كه در هر دو دليل تصرف كنيم. به تعبير ديگر
هرگاه در يك يا هر دو دليل قدر متيقن وجود داشته باشد و لكن فهم قدر متيقن از لفظ
نبوده بلكه از خارج باشد.
مثال: در جايى مىگويد: پول گرفتن براى مدفوع باطل است، و در جاى
ديگر آمده فروش مدفوع ايرادى ندارد. [2] قدر متيقن دليل اول مدفوع انسان است، همان گونه
كه قدر متيقن دليل دوم مدفوع حيوان حلالگوشت است. طبعا با حمل هر دليل بر قدر
متيقن خودش رفع تعارض خواهد شد.
حجت در لغت بهمعناى دليل و برهان است، و در اصطلاح در دو جا به كار
مىرود: حجت منطقى و حجت اصولى.
1. حجت منطقى
عبارت است از قياس، استقراء، تمثيل. [4] به ديگر سخن قضايا يا تصديقات معلومى كه موجب
تصديق مجهولى گردد حجت نام دارد. گاهى به «حد وسط» حجت گويند. [5] 2. حجت اصولى عبارت از هر چيزى است كه متعلق
خود را به حسب جعل شرعى اثبات كند. به بيان ديگر هرگاه مكلف به چنين حجتى عمل كند
و عمل او با واقع مطابقت نكند، مىتواند بهوسيله
[2] . عن ابى عبد اللّه (ع) قال: «ثمن العذرة من السحت»، وسائل الشيعة، ج 12، ص 126، ابواب ما يكتسب به
باب 40؛ عن ابى عبد اللّه (ع) قال: «لا بأس ببيع العذرة»، وسائل الشيعة، ج 12، ص 127، باب 40.
[3] . تهذيب الاصول، ج 2، ص 154؛ الاصول العامه للفقه المقارن، ص
25 و 28؛ اصول الفقه، ج 3، ص 12.
[4] . قياس استقراء او تمثيل، اقسام حجة بها التحصيل.
[5] . اصول الفقه، ج 3، ص 12؛ حد وسط كدام است؟ در منطق در اقسام
قياس مىگويند: هر قياسى حد اقل از دو قضيه تشكيل مىشود. زيرا قضيه واحد به هيچ
وجه مولد نيست و دو قضيه نيز زمانى مولد مىگردند، كه نسبت به هم بيگانه نباشند.
بلكه وجود حد مشترك و رابط بين آن دو ضرورى است و آن رابط و حد مشترك اصطلاحا «حد وسط» نام دارد كه صغرى و كبرى را به هم
پيوند مىدهد. مثال: آهن فلز است. فلز در حرارت منبسط مىشود. پس آهن در حرارت
منبسط مىشود.
در اين مثال «فلز» نقش رابطه و «حد وسط» را دارد. و حد وسط بايد در صغرى و
كبرى تكرار گردد.
نام کتاب : فرهنگ تشريحى اصطلاحات اصول نویسنده : ولایی، عیسی جلد : 1 صفحه : 160