نام کتاب : شرح نهاية الحكمة( مصباح) نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 90
از خود دارد كه اصطلاحا به
آن «وجود زائد» مىگويند، مانند ماهيات[1]؛ اما چيزى كه موجوديت ذاتى آن است و خود عين موجوديت است براى موجود
شدن نيازمند وجود زائد نيست.
به عبارت ديگر، وقتى
مىگوييم: «وجود اصيل است، تحقق دارد، امرى عينى است» معنايش اين نيست كه چيزى است
كه واقعيت و تحقق به آن ضميمه شده است، بلكه به اين معناست كه خود عين تحقق و
واقعيت و موجوديت است. اصلا معناى اصالت وجود اين است كه ملاك موجوديت و تحقق،
ملاك واقعيت، ملاك عينيت و خارجيت خود وجود است؛ پس موجوديت هرچيزى بهوجود است و
واضح است كه چنين چيزى نمىتواند موجوديتش بهوجودى ديگر باشد و الا آن وجود ديگر
ملاك موجوديت خواهد بود، نه وجود اول و اين خلاف فرض است:
وجه الاندفاع انّ الوجود
موجود لكن بذاته لا بوجو زائد، اى انّ الوجود عين الموجودية، بخلاف الماهيّة التى
حيثيّة ذاتها غير حيثيّة وجودها.
1- 2- 1- 4: اشكال بر
جواب
ممكن است به جواب فوق
اشكال شود كه موجوديت بالضروره در همهجا مستلزم وجود زائد است، چه در وجود و چه
در غير وجود، بنابراين اين سخن كه وجود موجود است ولى نه با وجود زائد، بلكه خود
عين موجوديت است، سخنى است ناصواب.
دليل مدعاى فوق اينكه
معناى «مشتق» «ذات داراى مبدأ اشتقاق» است؛ يعنى، براى اطلاق لفظ مشتق، بايد ذاتى
باشد و مبدأ اشتقاقى و اين ذات واجد اين مبدأ باشد، تا به اعتبار دارا بودن اين
مبدأ لفظ مشتق بر آن اطلاق گردد. مثلا وقتى لفظ «سفيد» را، كه يكى از مشتقات است،
بر زيد اطلاق مىكنيم، ذاتى داريم، كه همان زيد است، و مبدأ اشتقاقى، كه همان
سفيدى است، و به اعتبار اينكه زيد در خارج واجد سفيدى است لفظ «سفيد» بر او اطلاق
و گفته مىشود: «زيد سفيد است». «موجود» هم يكى از مشتقات است و معناى آن «ذات
داراى وجود» است، پس براى اطلاق آن بايد ذاتى باشد و وجودى و آن ذات واجد آن وجود
باشد.
بنابراين هرگاه لفظ
«موجود» را بر شيئى اطلاق كنيم بايد وجودى زائد به آن منضم شود تا
[1] - چنين اشيايى بعد
از افاضه وجود نيز بالعرض موجودند نه بالذات.
نام کتاب : شرح نهاية الحكمة( مصباح) نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 90