نام کتاب : شرح نهاية الحكمة( مصباح) نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 89
است نه ماهيت. وجود زيد در
خارج موجود است نه انسانيت او. با توجه به اين مطلب، اشكالى مطرح شده است كه مبتنى
بر مقدمات زير است:
مقدمه اول: اگر وجود اصيل
باشد، بايد هر موجود خارجى داراى بىنهايت وجود باشد.
دليل آن اينكه «موجود،
محقق، حاصل» و امثال ذلك به معناى «داراى وجود» و «داراى تحقق» اند. پس وقتى بنابر
اصالت وجود پذيرفتيم كه وجود در خارج موجود است، معناى آن اين است كه وجود در خارج
داراى وجود است. پس لازمه موجود بود يك وجود اين است كه وجود ديگرى باشد كه آن را
موجود كرده باشد. نقل كلام در وجود دوم مىكنيم، بنابر اصالت وجود اصيل است، پس
وجود دوم نيز در خارج موجود است و به همان بيان براى موجود بودن نيازمند وجود سومى
است و به همين ترتيب وجود سوم بهوجود چهارم الى غير النهايه. نتيجه اينكه بنابر
اصالت وجود براى موجود بودن يك شىء بايد بىنهايت وجود متحقق شود، پس اصالت وجود
مستلزم اين است كه هر شىء موجودى در خارج داراى بىنهايت وجود باشد.
مقدمه دوم: تالى باطل است،
زيرا محال است يك موجود خارجى از بىنهايت وجود تركيب شده باشد.
نتيجه: وجود اصيل نيست،
بلكه امرى است اعتبارى كه مصداق حقيقى در خارج ندارد؛ آنچه در خارج است ماهيت است
و مفهوم وجود يك اعتبار عقلى است كه به لحاظ خاصى از واقعيات خارجى، كه همان
ماهيات هستند، انتزاع شده است:
... انّ الوجود لو كان
حاصلا فى الاعيان، كان موجودا، لانّ الحصول هو الوجود، فللوجود وجود، و نتقل
الكلام اليه و هلمّ جرّا، فيتسلسل.
2- 1- 4: جواب
مستشكل فرض كرده است كه هر
موجودى بالضروره با وجود زايد موجود مىشود؛ براى موجوديت وجودى زائد لازم است. پس
هر وجودى نيز براى موجود بودن احتياج بهوجودى زائد دارد؛ يعنى، احتياج بهوجودى
غير از خودش دارد. ولى اين فرض با اين كليت صحيح نيست؛ بلكه هرچيزى كه موجوديت
ذاتى و عين آن نيست براى موجود شدن نياز بهوجودى غير
نام کتاب : شرح نهاية الحكمة( مصباح) نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 89