نام کتاب : شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي نویسنده : زمانی نژاد، علی اکبر جلد : 1 صفحه : 33
«وقالوا، گفتند اين كافران عصر: «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ» ؛ چرا اين قرآن انزله نكردند بر مردى من القريتين، از اين دو شهر؛ يعنى مكه و طائف» (ج ۵، ص ۵۱۱). «حضرت رسول جواب داد و گفت: دوش خداى تعالى سورتى بر من انزله كرده است كه از هر چه آفتاب برو آيد، دوست تر دارم» (ج ۵، ص ۸۳). و غير ذلك من الامثلة. بجارده و بيجارده، به معنى مهيا و مستعدّ و معدّ و آماده، و بجاردن به معنى مهيا كردن و آماده ساختن. در فرهنگهاى متداوله اين كلمه به نظر نرسيد؛ مثال: «رسول صلى الله عليه و آله گفت: چون مؤمن را وفات نزديك رسد، خداى تعالى آنچه براى او بجارده باشد، به او نمايد؛ از ثواب و كرامت» (ج ۱، ص ۱۰۹). « «وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً» و ما بجارده ايم براى كافران عذابى خوار كننده» (ج ۱، ص ۷۶۵). «كس فرستاد به منافقان كه مستعد و بجارده باشيد كه من لشكرى مى آرم تا با محمد كارزار كنم» (ج ۲، ص ۴۹۰). «ابو هريره روايت كرد از رسول صلى الله عليه و آله كه او گفت: هيچ كس نباشد كه بامداد و شبانگاه به مسجد رود و مسجد بگزيند بر جاهاى ديگر، الاّ او را به نزديك خداى تعالى نزل معد و بجارده باشد در بهشت» (ج ۴، ص ۴۵). «قال قرينه، قرين او گويد؛ يعنى فرشته موكل: «هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ» ، اين آن است كه به نزديك من نهاده و بيچارده [1] بوده. اشاره به ديوان عمل اوست، اى معد محفوظ» (ج ۵، ص ۱۳۸). انداخت، اسماً به معنى مكر و توطئه: «ومكروا، مكر كردند، يعنى كفار بنى اسرائيل، و مكر ايشان اينجا تدبير و انداخت
[1] تنقيط قياسى به قرينه ساير مواضع مذكوره در فوق، و فى الاصل: بيجارده (به حاء مهمله).
نام کتاب : شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي نویسنده : زمانی نژاد، علی اکبر جلد : 1 صفحه : 33