دارد. برخى معتقدند: مراد
آن است كه او بين مردم به سخن چينى مىپرداخت تا آتش دشمنى برانگيزد؛ در حالى كه
در گردنش ريسمانى از ليف خرما بود و آيه نيز براى تحقير او، وى را با چنين تصويرى
ارائه كرده است.[1] شايد آيه بيان حال او در
جهنّم باشد؛ به اين معنا كه در پشت او هيمهاى از چوب جهنّم و در گردنش زنجيرى از
آتش است و وبال كار خويش را به گردن مىكشد.[2] از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل است كه هركس سوره تبّت را قرائت
كند، اميدوارم كه خداوند او و ابولهب را در يك خانه جمع نكند.[3] فخر رازى در اين سوره، از سه خبر غيبى
سخن به ميان مىآورد: 1. نابودى و زيانكارى
ابولهب؛ 2. بهره نبردن او از مال و فرزند*؛ 3. اهل آتش بودن او.[4] اين سوره گذشته از آنچه بيان شد، از
ديرباز مورد گفت و گوهاى تفسيرى فراوانى واقع شده است؛ به ويژه از اين جهت كه چرا
خداوند، بر خلاف سوره كافرون، پيامبر صلى الله عليه و آله را به گفتن و نفرين
كردن، مأمور نكرده و خود به دفاع از حضرت برخاسته است؟ و اينكه آيا اين سوره،
زمينه ايمان آوردن ابولهب را مسدود نمىكند و او را در كفرش مجبور نمىسازد؟[5] ... در پاسخ به سؤال دوم برخى از
مفسران گفتهاند: تعلق قضاى حتمى الهى به افعال اختيارى انسان، باعث بطلان اختيار
نمىشود؛ چون فرض اين است كه فعل و اراده الهى به فعل اختيارى انسان تعلق گرفته و
اگر فعل انسان به اختيار خود او صادر نشود باعث مىشود اراده خداوند از مرادش تخلف
پيدا كند و اين محال است[6] به عبارت ديگر، خداوند
مىداند كه هر كس با استفاده از اختيار و آزادىاش چه كارى را انجام مىدهد؛ مثلًا
در آيات مورد بحث خداوند از آغاز مىدانسته كه ابولهب و همسرش با ميل و اراده خود
هرگز ايمان نمىآورند نه با اجبار و الزام. به تعبير ديگر عنصر آزادى اراده و
اختيار نيز جزء معلوم خداوند بوده، او مىدانسته است كه بندگان با صفات اختيار و
با اراده خويش چه عملى را انجام مىدهند؛ بنابراين، چنين علمى و خبر دادن از چنان
آيندهاى تأكيدى است بر مسأله اختيار، نه دليلى بر اجبار.[7] به هر حال، نزول اين سوره،
به ديگران نشان داد كه نزد خدا و در امور دين، هرگز به خويشاوندى توجه نمىشود؛[8] افزون بر اين، مفسران در ذيل آياتى
چند، از ابولهب سخن به ميان آوردهاند:[1]. مجمعالبيان، ج10، ص 852 (2) (3) 1 و. تفسير بيضاوى،ج 4، ص 462 [4]. التفسير الكبير، ج32، ص 170- 171 [5]. همان، ص 168- 169 [6]. الميزان، ج 20، ص385 [7]. نمونه، ج 27، ص424 [8]. الفرقان، ج 20، ص501