نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا جلد : 1 صفحه : 32
موسى پسر فرعون و كشتن قبطى!
در خبر آمده است: هنگامى كه موسى عليه السلام بزرگ شد، به مانند فرعون جامه مى پوشيد و بر مركبان خاص فرعون مى نشست و او را موسى بن فرعون مى خواندند. روزى فرعون بر مركب نشست و موسى عليه السلامغايب شد. هنگامى كه بازگشت، پرسيد: فرعون كجا رفت؟ گفتند: فلان جا است. بر مركب نشست و بر پى فرعون رفت. چاشتگاه به آنجا رسيد، شهر خالى بود و مردم همه خفته بودند. اهل حديث گفته اند: «گروهى از بنى اسرائيل پيرو موسى عليه السلامبودند، گرد او مى گشتند و فرمان او را گردن مى نهادند. چون موسى عليه السلام بزرگ شد و انديشه اش نيرو گرفت، ظلم فرعون را ديد و بر آنچه فرعون انجام مى داد، منكر شد و انكار خويش را اظهار مى كرد. فرعون را از اين سخنان موسى آگاه كردند. بدين روى موسى هراسان بود و پيش فرعون نمى رفت. روزى پوشيده و به هنگام بى خبرى مردم شهر به آنجا وارد شد.» چون موسى عليه السلام در كودكى تپانچه اى بر روى فرعون زده بود، فرعون گفت: اين جوان دشمن من است، همان كه در جستجوى وى كودكان
نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا جلد : 1 صفحه : 32