responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 23

نزديك خويش ديد. پرسيد: «تو چگونه اينجا آمدى، در حالى كه همه درها بسته است و پرده داران و دربانان بر آنجا نشسته اند؟» گفت: «نمى دانم، من خود نيامده ام، مرا به اينجا آورده اند.» عمران دريافت كه اين كار خداى است. بر بالين فرعون با او خلوت كرد و او موسى را باردار شد؛ آن گاه فرشته مادر موسى را در همان شب به جايگاه خود بازگرداند.
بدان هنگام كه آثار حاملگى بر مادر موسى ظاهر شد، عمران بر خود ترسيد، از آن رو كه فرعون با وى عهد و پيمان بسته بود كه به هيچ روى گرد زنان نگردد و با آنان خلوت نكند و او اين عهد را پذيرفته بود. چون حمل آشكار شد، مردم چنان از آن سخن گفتند كه به گوش فرعون نيز رسيد. گفت: «اين را راست نمى پندارم، از آن رو كه من لحظه اى عمران را ترك نساخته ام». آن گاه از ميان مقرّبان خود گروهى زنان معتمد را گسيل كرد تا چگونگى آن را دريابند. آنان رفتند و به جستجو پرداختند. به فرمان خداوند كودك در پشت مادر قرار گرفت. پس آنان بازگشتند و سوگند خوردند كه آن سخنان حقيقت ندارد. فرعون دستور داد تا آن سخن چينان را عذاب كنند و خود در نكوداشت و نواخت عمران افزود.
روزگار اين سان سپرى شد تا بدان گاه كه موسى زاده شد. اين خبر كه زن عمران پسرى بزاده است، چنان پياپى گرديد كه فرعون از آن آگاه شد. دگربار نگهبانان و درباريان خود را روانه ساخت تا حقيقت حال را دريابند. كسى به مادر موسى خبر داد كه گماشتگانِ فرعون براى جستن حقيقت بدين جاى آيند. مادر كودك را برداشت و در تنور نهاد. آن گاه سر تنور را پوشانيد و خود

نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 23
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست