responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 22

گاه دستور داد زنان و مردان را از يكديگر جدا سازند و گفت: «واى بر كسى كه با زن خلوت كند». از آن پس به هنگامى كه فرزندى به دنيا مى آمد، اگر دختر بود، او را رها مى ساخت و اگر پسر بود او را مى كشت. چند سال بدين طريق عمل كرد و پسران را كشت. بدين روى بر مردان بنى اسرائيل مرگ افتاد و بسيارى مردند. قبطيان نزد فرعون آمدند و گفتند: پيران بنى اسرائيل از بين رفته اند و تو فرزندان آنان را مى كشى، بيم آن است نسل بنى اسرائيل تمام شود و فردى باقى نماند كه در خدمت ما باشد، پس ما بايد خود چاره اى بينديشيم. فرعون گفت: چاره آن است كه يك سال بايد كودكان را كشت و يك سال آنان را باقى نهاد. بر اين طريق عمل كردند. خداوند چنين قضا كرد كه هارون در سال امن زاده شد و از اين رو يك سال از موسى بزرگ تر بود. چون سال قتل و هراس فرارسيد، مادر موسى، وى را باردار گشت، پس هراسان و دلتنگ شد.
بر پايه روايتى، كسانى كه علم كتب اوايل مى دانستند به فرعون گفتند: ما در كتاب ها چنين ديده ايم كه سلطنت تو به دست كودكى از نسل عمران نابود مى گردد. عمران مردى مؤمن بود و در خفا به خداوند ايمان داشت و البته از مقربان فرعون بود. فرعون به او گفت: «نمى خواهم كه ساعتى در شب و روز از نزد من غايب شوى». عمران گفت: «اين چنين كنم». زين پس شب ها در نزديكى فرعون مى خوابيد. يكى از شب ها فرعون در بستر خود خوابيده بود و عمران نيز نزديك وى. خداى تعالى فرشته اى را فرستاد تا مادر موسى را برگيرد و نزديك عمران برد. فرشته چنين كرد و او را نزديك عمران كه خفته بود، نهاد. عمران از خواب بيدار شد، مادر موسى را در جايگاه فرعون به

نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 22
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست