responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 118

كنار دريا رسى ماهى بگير و به همراه خود بده. هرجا كه او ماهى را فراموش كند آنجا جايگاه خضر است. او را آنجا بايد بجويى». بدين ترتيب فراموش كردن ماهى، به منزله نشانه اى براى موسى نهاده شد.
بر پايه روايتى ديگر، آمده است: «موسى عليه السلام از خدا پرسيد: چه كسى را دوست تر دارى؟ گفت: آن كه مرا ياد كند و فراموش نكند . گفت: خدايا از بندگان تو چه كسى قاضى تر است؟ گفت: آن كه به حق حكم كند و از نفس پيروى نكند . پرسيد: خدايا كدام بنده از بندگان تو عالم تر است؟ . گفت: آن كه علم مردم را با علم خود گرد كند . پرسيد: اگر در بندگان تو كسى از من عالم تر هست مرا به او راه نما . گفت: آرى در بندگان من بنده اى است كه او را خضر گويند. او از تو عالم تر است . پرسيد: خدايا او را كجا يابم؟ گفت: بر ساحل دريا، نزديك صخره. نشانه و راهنماى تو ماهى است؛ آن ماهيى كه زنده شود، و در دريا راهى نشان دهد. بايد به دنبال ماهى بروى تا به خضر رسى .
موسى عليه السلام با جوانى بار سفر بست، از جمله توشه اى كه برگرفت ماهى شور بود. چون به «مجمع البحرين» [1] رسيدند، موسى و همراهش وى ماهى خويش را فراموش كردند. موسى عليه السلامبر آن راه رفت تا به خضر رسيد.
عبداللّه بن عباس گفته است: «آب شكافته شد و ماهى به گل رسيد و بر روى گِل رفت. اثر رفتن ماهى بر گل آشكار شد و موسى در پى آن رفت.


[1] درياى فارس و روم در شرق مديترانه.

نام کتاب : داستان پيامبران (حضرت موسی و نوح) نویسنده : موحدی، محمد رضا    جلد : 1  صفحه : 118
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست