responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير نمونه‌ ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 17  صفحه : 262

ح- داستان حذيفه‌

در بسيارى از تواريخ آمده است" حذيفه يمانى" مى‌گويد: ما در روز جنگ خندق آن قدر گرسنگى و خستگى و وحشت ديديم كه خدا مى‌داند، شبى از شبها (بعد از آنكه در ميان لشكر احزاب اختلاف افتاد) پيامبر ص فرمود:

آيا كسى از شما هست كه مخفيانه به لشكرگاه دشمن برود، و خبرى از آنان بياورد، تا رفيق من در بهشت باشد.

حذيفه مى‌گويد: به خدا سوگند هيچكس به خاطر شدت وحشت و خستگى و گرسنگى از جا برنخاست.

هنگامى كه پيامبر ص چنين ديد مرا صدا زد، من خدمتش آمدم فرمود:

برو، خبر اين گروه را براى من بياور، ولى هيچ كار ديگرى در آنجا انجام مده تا بازگردى.

من آمدم در حالى كه طوفان سختى مى‌وزيد و اين لشكر الهى آنها را در هم مى‌كوبيد، خيمه‌ها در برابر تند باد فرو مى‌ريخت، و آتشها در بيابان پراكنده مى‌شد، و ظرفهاى غذا واژگون مى‌گشت، ناگهان شبح ابو سفيان را ديدم كه در ميان آن ظلمت و تاريكى فرياد مى‌زند اى قريش هر كدام دقت كند كنار دستى خود را بشناسد، بيگانه‌اى در اينجا نباشد، من پيشدستى كردم و به كسى كه در كنارم بود گفتم: تو كيستى؟ گفت: من فلانى هستم، گفتم بسيار خوب.

سپس ابو سفيان گفت: به خدا سوگند اينجا جاى توقف نيست، شترها و اسبهاى ما از دست رفتند، يهود بنى قريظه پيمان خود را شكستند، و اين باد و طوفان چيزى براى ما نگذاشت.

سپس با سرعت به سراغ مركب خود رفت و آن را از زمين بلند كرد تا سوار شود بقدرى شتاب‌زده بود كه مركب روى سه پاى خود ايستاد هنوز عقال از پاى ديگرش نگشوده بود من فكر كردم با يك تير حساب او را برسم تير را بچله‌

نام کتاب : تفسير نمونه‌ ط-دار الكتب الاسلاميه نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 17  صفحه : 262
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست