نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 9 صفحه : 156
جمله(فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ) است، و مىخواهد با ذكر شواهدى مساله كفايت خداى
تعالى را اثبات كند، و آن شواهد عبارتند از اينكه خدا او را به نصرت خود و به
وسيله مؤمنين تاييد كرد، و ميان دلهاى مؤمنين با اينكه همه دشمن يكديگر بودند الفت
و مهربانى برقرار ساخت.
(وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما
أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ ...) راغب
مىگويد: كلمه الالف به معناى اجتماع يا التيام است، و آيه(أَلَّفَ بَيْنَهُمْ) و همچنين الفت به همين معنا است، و
كلمه إلف و آلف به معناى مالوف است، آيه(إِذْ
كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ) نيز به اين معنا
است[1].
خداوند در
ضمن ادلهاى كه بر مساله كفايت خود نسبت به كسى كه بر او توكل كند اقامه كرده بعد
از مساله تاييد رسول خدا 6 به وسيله مؤمنين اين معنا را ايراد كرده كه او پيغمبر
خود 6 را با تاليف قلوب مؤمنين كفايت كرده است، و اين دليل مطلق و ملاك در آن
عمومى و شامل همه مؤمنين است، هر چند انطباق آيه بر انصار ظاهرتر است، چون خداوند
نبى خود 6 را به دست انصار تاييد كرد و آنان آن حضرت را منزل داده و يارى كردند،
و انصار بودند كه ساليان دراز در ميان خود جنگهاى خونين داشتند، و دو قبيله اوس و
خزرج بود كه جنگ معروف بعاث ايشان را به خاك و خون مىكشيد، تا آنكه
هر دو طائفه به بركت نزول اسلام در شهر مدينه صلح كرده و با يكديگر
برادر شدند.
[شرحى در
مورد غريزه حب و بغض و تاييد نمودن خداوند پيامبر 6 را با ايجاد الفت بين قلوب
مؤمنين]
خداوند در
چند جاى از كلامش به نعمت تاليف قلوب مؤمنين منت نهاده و در امثال آيه(لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ
لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ) اهميت اين
نعمت را بيان كرده است.
آرى، خلقت
انسان مفطور بر دوستى نعمتهايى است كه تماميت زندگيش بستگى به وجود آنها دارد، و
اين معنا فطرى هر انسانى است كه هر چه را دوست مىدارد براى اين است كه از آن
انتفاع مىبرد، و اگر هم گاهى ديده مىشود كه منظورش سودى است كه عايد غير گردد در
آنجا هم اگر كاملا دقت شود معلوم مىشود كه او هم در اين انتفاع غير، سودى مىبرد،
و چون دوستدار و جدان (دارا بودن) است قهرا دشمن فقدان (نادارى) خواهد بود.
و به همين دو
صفت غريزى يعنى حب و بغض است كه امر زندگى انسان اداره مىشود، چون اگر انسان همه
چيز را حتى اضداد و متناقضات را هم دوست مىداشت زندگيش