نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 63
نداشته باشد قدر
متيقن از افراد امتند.
پس نبايد
گفت: توسل به اين بزرگواران و آنان را در درگاه خدا شفيع قرار دادن شرك است. و ما
در جلد اول اين كتاب بحث مفصلى در اطراف شفاعت گذرانديم. (بدانجا مراجعه شود).
[معناى
فلاح ]
(إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) فلاح ،
فوز ، نجاح ، ظفر و سعادت همه الفاظى
هستند كه معانيشان نزديك به هم هستند، و لذا راغب فلاح را به رسيدن به
آرزو كه همان معناى سعادت است تفسير نموده، و در مفردات خود گفته:
الفلح به معناى شكافتن است، و در مثل گفته شده است الحديد بالحديد
يفلح- يعنى آهن با آهن شكافته مىشود ، و اگر برزگران را هم فلاح
مىگويند به همين عنايت است كه آنان زمين را مىشكافند.
و
فلاح به معناى ظفر يافتن به مقصود است، و آن دو قسم است: يكى دنيوى و ديگرى
اخروى. فلاح و رستگارى دنيوى عبارتست از ظفر يافتن به سعادتهايى كه با دستيابى به
آنها زندگى دنيايى آدمى خوش و خرم مىشود، مانند بقاء و توانگرى و عزت، شاعر هم كه
مىگويد:
همين معنى را
اراده كرده است. و فلاح اخروى به داشتن چهار چيز است: 1- بقاء بدون فنا 2- غناى
بدون فقر 3- عزتى كه آميخته و دستخوش ذلت نگردد 4- علمى كه جهل در آن راه نيابد[2].
و بنا بر اين
ممكن است گفته شود كه فلاح همان سعادت است، و براى خاطر عنايتى از سعادت به فلاح
تعبير مىكنند، و آن عنايت اين است كه لازمه سعادت ظفر يافتن و رسيدن به آرزوها با
شكافتن و دريدن حجابهايى است كه حايل بين آدمى و بين آن است، و اين عنايت در همه
موارد استعمال اين كلمه از قبيل:(قَدْ أَفْلَحَ
الْمُؤْمِنُونَ)[3] و(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها)[4] و
[1] زندگى را به هر طورى كه مايلى به سر ببر كه گاه مىشود با
ضعف عقل و بصيرت دنيا به كام آدمى است، و گاه با وفور عقل و كمال مهارت، ناكامى
بهره اوست، و او خود نمىفهمد اين ناكامى از كجا است.