responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 7  صفحه : 445

مطلب فرستادند تا از ابى طالب اجازه ملاقات بگيرد. مطلب نزد ابو طالب رفت و گفت: بزرگان قومت مى‌خواهند از تو ديدن كنند. ابو طالب اجازه داد تا داخل شوند. نامبردگان داخل شده و به ابو طالب گفتند كه: تو بزرگ و رئيس مايى، و اين محمد، ما و خدايان ما را آزار مى‌دهد تقاضا داريم او را بخواهى و از اين عمل نهيش كنى تا او به خدايان ما كارى نداشته باشد ما نيز به خداى او كارى نداشته باشيم.

ابو طالب محمد 6 را خواست و به او گفت: اين جمع را كه مى‌بينى فاميل و پسر عموهاى تو هستند. رسول خدا 6 گفت چه مى‌خواهند؟ قريش گفتند: ما از تو مى‌خواهيم كه دست از ما و خدايان ما بردارى، و در مقابل، ما هم به تو و خداى تو كارى نداشته باشيم. رسول خدا 6 فرمود: اگر اين پيشنهاد را از شما بپذيرم شما حاضريد يك پيشنهاد از من بپذيريد و كلمه‌اى را بگوييد كه در اثر گفتن آن ملك عرب را به چنگ آورده و از عجم خراج دريافت كنيد؟ ابو جهل در جواب گفت: يك كلمه كه چيزى نيست ما حاضريم ده كلمه مثل آن را بگوييم بگو ببينيم آن كلمه چيست؟ رسول خدا فرمود:

بگوييد لا اله الا اللَّه . ابو جهل و ساير حضار مجلس از شنيدن آن روى ترش كرده و حاضر به گفتن آن نشدند.

ابو طالب در اينجا رو به رسول خدا كرد و گفت: غير اين را بگو، زيرا اين مردم از اين كلمه وحشت دارند، فرمود: اى عمو! من كسى نيستم كه غير اين را بگويم مگر اينكه اين مردم آفتاب را از آسمان پايين كشيده و در دست من بگذارند، بلكه اگر بفرض محال چنين كارى را هم بكنند باز من از اين حرف دست برنمى‌دارم. رسول خدا 6 با اين گفتار خود آب پاكى روى دست مشركين ريخته آنان را براى هميشه از سازش نااميد ساخت. قريش در حالى كه خشمگين شده بودند گفتند: يا از بد گويى به خدايان ما دست بازدار و يا اينكه ما نيز تو را و آن كسى كه تو را مامور اينكار كرده ناسزا خواهيم گفت. اينجا بود كه خداوند آيه شريفه‌(وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ) را نازل فرمود[1].

مؤلف: اين روايت بطورى كه مى‌بينيد صدر و ذيلش با هم مختلف است، براى اينكه در صدر روايت اعتراض مشركين به دعوت رسول خدا بود و مى‌گفتند كه وى دست از دعوت مردم به سوى توحيد و ترك بت‌ها بردارد، و مقتضاى اين ذيل اين بود كه بگويند اگر دست از دعوت برندارى ما چنين و چنان مى‌كنيم نه اينكه اسمى از دعوت نياورده و بگويند اگر خدايان‌


[1] الدر المنثور ج 3 ص 38

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 7  صفحه : 445
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست